جمعه 2 قوس 1403 برابر با Friday, 22 November , 2024
جستجو
Close this search box.

نهال زن افغانی الاصل ساکن افغانستان کوچک یا روستای اواکنت ترکیه در سه ماهه اخیر هر روز بر سر مزار دختر و نوه هایش می رود. دختر 27 ساله و نوه های 11و5 ساله اش هر سه در زلزله بزرگ ترکیه در جنوب شرق این کشور کشته شده اند.

او می افزاید: «در شب زلزله باران می‌بارید، همه چیز را از دست دادم.» «کوچکترین دخترم به همراه دو فرزندش مردند. آنها اجساد را همان شب بیرون کشیدند.»

نهال در همان حال که جلوی اشکش را می گیرد می گوید: «این درد تا ابد با من خواهد ماند. تا زمانی که بمیرم مرگ دخترم را از یاد نمیبرم. گاهی اوقات دلم می‌خواهد فرار کنم و همه اینها را پشت سر بگذارم، اما نمی‌توانم.» روستای آنها به نام اواکنت، در استان هاتای، یکی از مراکز اصلی زلزله است.

نهال می‌گوید که او با یک خلاء پر نشدنی باقی مانده است. زندگی‌ای که در طول دهه‌ها ساخته شده بود، در کمتر از یک دقیقه وارونه شد.

خانه ای دور از خانه

برای بیش از چهار دهه، اواکنت خانه آرام برای هزاران خانواده مانند نهال بود، این محله که نام مستعار «افغانستان کوچک» به خود گرفته بود.

قدم زدن در بازار روستا مرا به یاد منطقه‌ای در شمال افغانستان انداخت که مردم ازبیکی صحبت می‌کردند، بزرگان لباس‌های سنتی خود را پوشیدند و عطر نان تازه که در هوا پر بود، فوراً مرا به کشورم برد.

دولت ترکیه برای اولین بار در سال ۱۹۸۲ در این محل ۱۸۲ خانواده را اسکان داد که بیشتر آنها ازبکستانی و ترکمن بودند که از افغانستان به پاکستان و ایران فرار کرده بودند. به تدریج به خانواده‌های اهل افغانستان تابعیت ترکیه اعطا شد.

نهال به همراه والدینش پس از فرار آنها هنگام حمله شوروی به افغانستان وارد اواکنت شد. در طول سالها ازدواج کرد، هفت فرزند بزرگ کرد، شهروند ترکیه شد و برای پسران و دخترانش عروسی برگزار کرد.

نهال می‌گوید: «اینجا برای ما مانند افغانستان است. ما اینجا هم مانند افغانستان زندگی می‌کنیم.» «ما همان غذاها را می‌پزیم و همان اجاق‌های افغانی را داریم. بیشتر مردم اینجا از افغانستان هستند.»

شیوه متمایز زندگی سنتی افغانستان در اواکنت به زودی به یک آهنربا تبدیل شد و در طول سال‌ها خانواده‌های بیشتری را جذب خود کرد که زندگی آرام در تبعید را در اینجا یافتند.

افغان‌هایی که چهل سال پیش وارد این کشور شدند، و حالا شهروند ترکیه هستند و بخشی از جامعه ترکیه را تشکیل می‌دهند. به برخی از تازه‌واردان اقامت پناهندگی اعطا شده است، اما شمار زیادی از افغانهای بدون مدرک نیز حضور دارند که ساختن زندگی برای آنها دشوارتر است.

آنهایی که تابعیت ترکیه را دارند برای مسکن و مخارج زندگی موقت حمایت مالی از دولت دریافت خواهند کرد، اما آینده برای افغان‌هایی که اخیراً به اواکنت آمده‌اند و به عنوان پناهنده زندگی می‌کنند، بسیار ناپایدار است.

او جان پسرمان را نجات داد اما جان خودش از دست رفت

زهرا چریزاده یکی از آنهاست. او، همسرش و هفت فرزندشان پس از یک سفر خطرناک سه سال پیش به اواکنت رسیدند. زهرا ۴۱ ساله می‌گوید: «ما افغانستان را ترک کردیم چراکه می‌خواستم فرزندانم آینده خوبی داشته باشند.»

شب زلزله شوهرش برای نجات فرزند معلولشان به زیر آوار رفت. پسر را نجات داد، اما جان خودش را از دست داد. زهرا می‌گوید: «الان شوهرم اینجا دفن شده، قبرش را زیارت می‌کنم، گریه می‌کنم و دلم را خالی می‌کنم.»

زهرا در بیمارستان برای مداوای زخم هایش بود که شوهرش را دفن کردند. در حالی که ناتوانی در خداحافظی نهایی با شوهرش او را به شدت آزار می‌دهد، این آینده نامشخص است که او را بیشتر نگران می‌کند.

«بزرگترین نگرانی من این است که بچه‌هایم خیلی جوان هستند. هیچکدام از آنها بزرگ نشده‌اند. پسر بزرگم معلول است و نمی‌تواند راه برود. او به کسی نیاز دارد که از او مراقبت کند.»

باهم برای بازسازی گرد هم می‌آیند

در بازگشت به روستا، ساختمان‌های آسیب دیده در «افغانستان کوچک» در حال تخریب هستند. روستایی که زمانی آرام بود، محل فعالیت کامیون‌های سنگین و بولدوزر است که زباله‌ها را پاک می‌کنند. اینها نشانه‌هایی است که مردم در حال بازسازی خود است.

اسلام قره‌چه یکی دیگر از افرادی است که در سال ۱۹۸۲ به همراه پدر و مادرش به اواکنت آمد. در طول سال‌ها او یک کارخانه نساجی و خیاطی موفق ایجاد کرد که بیش از ۶۰ نفر را در روستا مشغول به کار کرد.

او قبلاً جلیقه و کت تولید می‌کرد که به سراسر ترکیه، سوریه و عربستان سعودی صادر می‌شد. ساختمان سه طبقه کارخانه او، مرکز تجارت او، کاملاً فروریخته بود. آوارها از آن زمان برداشته شده و حالا تنها یک قطعه زمین خالی باقی مانده است.

اسلام هر چه می‌توانست نجات داد، دو ماه داوطلبانه برای حمایت از مردم جامعه صرف کرد و اکنون توجه خود را معطوف به احیای تجارت خود کرده است.

اسلام می‌گوید: «می‌دیدم که آنها بقایای کارخانه من را تخریب می‌کردند، باورنکردنی بود که سال‌ها تلاش سخت را در چند ساعت از جلوی چشمان شما پاک کنید.» «انتظار نمی‌تواند کاری برای شما انجام دهد. ما تصمیم گرفتیم به کار خود ادامه دهیم و به اینجا نقل مکان کرده ایم.» با لبخندی بر لب، او می‌گوید که کارش را با دو نفر دیگر شروع کرده است با تقاضای کارش تشویق شده است.

اسلام می‌گوید: «من هیجان زده می‌شوم». و افزود: «شما می‌خواهید کار کنید. و وقتی می‌بینید این بچه‌ها کار می‌کنند و نتیجه کار را می‌بینید. با دیدن محصول، شما احساس خوشحالی و امیدواری می‌کنید. این یک حس عادی است.» دیگران در جامعه، مانند اسلام، گرد هم می‌آیند تا زندگی خود را بازسازی کنند.

نهال توقت که جلوی خانه ویران شده‌اش نشسته و به آوار خیره شده، به آینده خود می‌اندیشد. او هرگز تصور نمی‌کرد که در یک چشم به هم زدن همه چیز را از دست بدهد، اما مصمم است در اواکنت بماند تا یک بار دیگر «افغانستان کوچک» را ببیند که روی پاهای خود استوار شده است.

منبع: بی بی سی فارسی

لینک کوتاه: https://mohajer.news/?p=4587
Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp
Email
0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آخرین مطالب
آخرین دیدگاه ها
پر بازدیدترین ها
0
دیدگاه شما ارزشمند است، لطفا نظر دهید.x