من نمیتوانم مانند یک سیاستمدار حرف بزنم
وقتی که روز ندارم، چرا باید همهی دیروزها را خط نکشم که چون زَولانه به پاهایم پیچیدهاست و از حرکت بازم میدارد؛ تا آنجا که رفته رفته به تندیسی تبدیل شوم که حتی راه و رفتن از یادم برود. تا آنجا که شب و روز در چشمانم یکرنگ شود، زبانم لال و گوشم سنگ و گلویم سرمهپُر باشد. تا آنجا که نه با نعرهی دلاوران «پنجشیر» هو سر بدهم، نه با فریاد ظریف و پر غصهی زنهای وطنم آه بکشم. و آنگاه با خنجری میان شانههایم راست مانده باشم، شیئی باشم آنتیک، جزء مفاخر ملی، نماد آشتی و خیر، ساکت و بیآزار در انظار.
من نمیتوانم مانند یک سیاستمدار حرف بزنم. نمیتوانم اسم ترس را مصلحت پوش کنم و نام معامله را خیر ملت بخوانم و آن وقت کفتارهای گرسنه را بر گرد پنجشیر نبینم. نمیتوانم در زخمهای باز دایکندی و بهسود درد را نبینم و کتک خوردن بانوان دادخواه را در کابل تئاتر فرض کنم.
من ترانهام را ساده میخوانم و دلم را صاف پیش رفیقان باز میکنم. تبارم هزاره است. هزاره یعنی آسیب دیدگی عنصر آدمیت، یعنی بیزبانی و سکوتی بلندتر از قامت قرن. دمبوره مینوازم؛ همراهان ارکسترم آوخ و شرنگ زنجیر بردگان است. دلتنگم، دلتنگِ نعرهای بلند که تمام طول و پهنای سکوت صدساله را بپیماید و با جان «بابا» و «پامیر» درآمیزد. شرمندهام، شرمندهی غمهای بزرگ و بسیار آدمهای سرزمینم و صدای نارسا و زبان قاصر و توان اندک خود.
من در گوشهی امن و در دور دنیا کوچ افکندهام، همانند هموطنهایم «شمشیر داموکلس» بر فرقم آویخته ندارم و این را به خوبی درک میکنم. به شعور مردم باور دارم و به تصمیمشان صادقانه احترام میگذارم. من نمیتوانم به بهانهی واقعیتگراییای که سیاستمداران نشخوار میکنند، گپ تعامل با تروریستان قاتل را حتی در تصورم راه بدهم و به خطبه و حدیثشان باور کنم. پشتم هنوز تکیه به بابا دارد. صدای اعتراض بانوان گرامی کابل و هرات شنیدنیترین ملودی این روزهای من است. نبردِ رزمآوران جبههی مقاومت پنجشیر برایم ستودنی و سرمست کننده است. دلم همراه شجاعان پنجشیر است و با خود زمزمه میکنم که «بیا بوریم به سنگران جملهی خوبان هموجه است.»
داوود سرخوش
پنجم سپتامبر ۲۰۲۱، ویانا