نظریهٔ «شیاطین شهری و هراس اخلاقی» (Folk Devils and Moral Panics) استنلی کوهن چارچوبی قدرتمند برای تحلیل واکنشهای اجتماعی به گروههای خاص و ساختِ پدیدههای «مشکلزا» در جامعه ارائه میدهد. این نظریه، که ابتدا برای توضیح واکنش عمومی به خردهفرهنگهای جوانان در بریتانیا تدوین شد، بهخوبی میتواند برای بررسیِ وضعیت مهاجران افغانستانی در ایران بهکار گرفته شود.
کوهن معتقد است که رسانهها و نهادهای اجتماعی، با برجستهسازی و بزرگنماییِ رفتارهای اقلیتی از یک گروه، تصویری کلیشهای و منفی از آن گروه میسازند و آنها را بهعنوان «شیاطین شهری» معرفی میکنند. این فرایند منجر به ایجاد «هراس اخلاقی» در جامعه میشود که در نهایت به سرکوب و کنترل بیشترِ آن گروه میانجامد. همانطور که استوارت هال و همکارانش نیز نشان دادند، هراسهای اخلاقی اغلب ابعاد ایدئولوژیک دارند و، بهجای پرداختن به علل ریشهایِ مشکلات اجتماعی و اقتصادی، آنها را به گروهی خاص (شیاطین شهری) فرافکنی میکنند.
رسانه ها، کنشگران هراس اخلاقی
جوامع هر از گاهی در معرض دورههایی از هراس اخلاقی قرار میگیرند. اوضاع، دوره، فرد یا گروهی از افراد بهعنوان تهدیدی برای ارزشها و منافع اجتماعی معرفی میشوند. کنشگرانِ هراس اخلاقی، از نظر کوهن، میتوانند رسانهها، مردم، نهادهای مجریِ قانون، سیاستمداران، قانونگذاران و فعالان اجتماعی باشند که بنا بر انگیزههای مادی همچون قدرت، منزلت و ثروت و یا عوامل ایدئولوژیک تولید شود. اما بهطور کلی بهنظر میرسد نقش اصلی در ایجاد هراسهای اخلاقی برعهدهٔ رسانههاست.
رسانهها، با گزینش مسائلی که با اهداف و زمینهٔ کاریشان مطابق است، برجستهکردن آنها و معرفیِ آنها بهعنوان یک تهدید این هراس را در جامعه ایجاد میکنند و با جنجالآفرینی و شایعهپراکنی به آنها دامن میزنند و نگرانی در جامعه ایجاد میکنند. ممکن است گـاه رسانهها در بازنماییِ بحران بهوجودآمده دروغ نگویند، اما باز هم تمام حقیقت را بیان نمیکنند. حتی گاهی در ارائهٔ اعداد و ارقام در مورد فراوانیِ یک رخداد مجرمانه اغراق میکنند، که سبب نگرانیِ بیشتری در جامعه بشود. رسانهها آنقدر دورِ این مصداقها موج درست میکنند که هر امکانی برای درستْ دیدن و درستْ شنیدن تلف میشود. از یک طرف، رسانهها با تأکید بر یک موضوع خاص از توجه و صحبت دربارهٔ موضوع مهمتری که آسیبهای بیشتری به جامعه وارد میکند شانه خالی میکنند.
نمونهای بارز از ایجاد هراس اخلاقی در ایران غلامرضا خوشرو، معروف به خفاش شب، است. او، از معروفترین قاتلان زنجیرهای ایران، قتلهای زنجیرهایِ خود را که همراه با سرقت و تجاوز جنسی بود از سـال ۱۳۷۱ در تهران آغاز کرد. یک بار در سال ۱۳۷۱ دستگیر شد، ولی فرار کرد و دوباره در سال ۱۳۷۶ دستگیر و به اتهام ۹ قتل اعدام شد.
در آن زمان، با اینکه هویت او مشخص نبود و مدرکی موجود نبود، رئیس وقت پلیس تهران در شبکهٔ تلویزیونیِ تهران او را از اتباع افغانستان معرفی کرد. پس از این ماجرا، موجی جدید از افغانستانیستیزی به وجود آمد و مـردم خشمگین اقدام به حمله به دیگر افغانستانیهای مقیم ایران نمودند. حتی موارد متعددی از ضربوجرح، قتل و بریدن سر سه نفر از افغانستانیها در پاسخ به این اقدام انجام شد. اما بعداً با چاپ تصاویر شناسنامهٔ وی در روزنامهٔ ایران، هویت اصلیِ او فاش شد و او ایرانی بود. گرچه با مشخصشدن هویت او این هراس اخلاقی فروکش کرد؛ اما میتوان گفت این هراس اخلاقی نسبت به مهاجرین افغانستانی در ایران همچنان پابرجاست.
شکلگیریِ «شیاطین شهری» در مورد مهاجران افغانستانی
در بستر جامعهٔ ایران، مهاجران افغانستانی به دلایل مختلفی مستعد تبدیلشدن به «شیاطین شهری» بودهاند. عوامل متعددی در این زمینه نقش داشتهاند:
در مقاطع مختلف، برخی رسانهها (چه رسمی و چه غیررسمی) با تمرکز بر موارد تخلف و جرم و نسبت آنها به مهاجران افغانستانی و تعمیم این رفتارها به کل جامعهٔ مهاجران افغانستانی این هراس اخلاقی را در جامعه تشدید کردهاند. همچنین در دورههایی که ایران با مشکلات اقتصادی (مانند بیکاری) مواجه بوده، مهاجران بهعنوان «قربانیان مقصر» (یا scapegoat) معرفی شدهاند. در دورههای رکود اقتصادی و افزایش نرخ بیکاری، این گفتمان در میان برخی اقشار جامعه و حتی گاهی مسئولین تقویت شده که حضور مهاجران (به ویژه در مشاغل کمدرآمد و ساختمانی) عامل اصلیِ بیکاریِ کارگران ایرانی است.
این در حالی است که مهاجران افغانستانی اغلب در بخشهایی از بازار کار فعالیت میکنند که نیروی کار ایرانی تمایل کمتری به آن دارد. همچنین گاهی اوقات، گفتمانهای ملیگرایانهٔ افراطی یا تمرکز بر جنبههای امنیتی، به تشدید حس «دیگریسازی» در مورد مهاجران افغانستانی منجر شده است. این گفتمانها، بهجای پرداختن به ابعاد انسانی و حقوقیِ مسئله، بر تهدیدات فرضی تأکید میکنند. بحثهایی در مورد هویت ملی به گونهای مطرح میشود که حضور مهاجران افغانستانی را تهدیدی برای این مفاهیم قلمداد میکند. همچنین، در مقاطعی، نگرانیهای امنیتی (چه واقعی و چه بزرگنماییشده) به بهانهای برای اعمال محدودیتهای بیشتر بر تردد و اقامت مهاجران تبدیل شده است.
پیامدهای هراس اخلاقی بر مهاجران
ایجاد هراس اخلاقی در مورد مهاجران افغانستانی پیامدهای عمیقی برای زندگیِ آنها در ایران داشته است:
افزایش تبعیض و طرد اجتماعی
کلیشهسازیها و تصویر منفی منجر به افزایش تبعیض در زمینههای مختلف مانند اشتغال، مسکن، آموزش و خدمات اجتماعی شده است. این تبعیضها میتواند به صورت آشکار یا پنهان اعمال شود و حتی به طرد اجتماعی منجر شود. بهطور مثال، مهاجران افغانستانی اغلب با محدودیتهای قانونی و غیرقانونی در دسترسی به مسکن مناسب، فرصتهای شغلی برابر و حتی ثبتنام در مدارس دولتی مواجه هستند. این تبعیضها حتی برای نسلهای دوم و سوم مهاجران که در ایران متولد شدهاند و هیچ تجربه زیستهای در افغانستان ندارند نیز ادامه دارد.
تشدید نظارت و کنترل اجتماعی
در پی هراس اخلاقی، شاهد افزایش تدابیر نظارتی و کنترلی بر مهاجران بودهایم. این امر شامل محدودیتهای تردد، طرحهای شناسایی، و حتی در مواردی بازگرداندن اجباری مهاجران میشود. بهطور مثال، طرحهای «ساماندهی اتباع خارجی»، که گاهی با رویکردهای امنیتی و نه اجتماعی همراه بودهاند، منجر به بازداشت و اخراج گسترده مهاجران شده است. همچنین، محدودیتهایی در تردد بینشهری یا حتی ورود به برخی پارکها و اماکن عمومی برای اتباع افغانستانی در برخی شهرها اعمال شده است.
بازتولید نابرابریهای ساختاری
هراس اخلاقی به بازتولید و تشدید نابرابریهای ساختاری میان شهروندان ایرانی و مهاجران افغانستانی کمک میکند. این نابرابریها میتواند در دسترسی به حقوق اولیه و فرصتهای اجتماعی و اقتصادی نمود پیدا کند. بهطور مثال، عدم دسترسی کامل به بیمههای اجتماعی، خدمات درمانی مناسب و حمایتهای قانونیِ برابر، مهاجران افغانستانی را در موقعیت آسیبپذیرتری قرار میدهد و نابرابریهای موجود را تشدید میکند.
فروپاشیِ اعتماد متقابل
مهمتر از همه، هراس اخلاقی میتواند به فروپاشیِ اعتماد متقابل میان جامعهٔ میزبان و مهاجران منجر شود و حس همبستگیِ اجتماعی را تضعیف کند. این امر میتواند منجر به افزایش اضطراب و استرس در میان مهاجران شود.
نتیجهگیری
در هر سرزمینی، اقلیتها گاهی بهعنوان «دیگری» تعریف میشوند و هدفِ گسترش هراس قرار میگیرند. این گروهها اغلب مناسبترین گزینه برای معرفی بهعنوان دشمن هستند. درک تشدید بحرانها، بهویژه در گفتمانهای عوامگرایانه و انتخاباتی حول موضوعاتی مانند ترس از جرم، ناأمنیِ شهری و مجرمسازی، بهطور طبیعی به ایجاد هراس دامن میزند. در حال حاضر، ما با یک موضع اخلاقی و هراس اخلاقیِ دائمی مواجه هستیم، که بر پایهٔ شبکهای از اضطرابهای اجتماعی بنا شده است.
این وضعیت باعث شده که بحرانهای سیاسیِ دولت جای خود را به اهداف «نرمتری» مانند خصومت با گروههای حاشیهای و انحرافات فرهنگی بدهد. حتی آشکارترین اشکال هراس اخلاقی نیز منافع نخبگان سیاسی و رسانهای را بازتاب میدهند و به الگوهایی مانند سیاستهای قانون و نظم، نژادپرستی و زندانهای عمومی مشروعیت میبخشند و از آنها دفاع میکنند. اهمیت رسانهها نه تنها در انتقال هراس اخلاقی یا ایجاد پویش، بلکه در بازتولید و حفظ ایدئولوژیِ غالب نهفته است.
در نهایت، تحلیل وضعیت مهاجران افغانستانی در ایران از منظر نظریهٔ «شیاطین شهری و هراس اخلاقی» استنلی کوهن نشان میدهد که بسیاری از مشکلات و چالشهای موجود، نه صرفاً ناشی از واقعیتهای عینی، بلکه محصول فرایندهای اجتماعی و رسانهای هستند، که به «ساخت» این واقعیتها و تقویت کلیشهها میانجامند. این رسانهها توجه مردم را از مشکلات بزرگتری در جامعه منحرف میکنند؛ و از این هراسهای اخلاقی برای توجیه ناکارآمدی دولتها استفاده میکنند.
در ایران، بهجای اینکه دولت سیاستها و قوانینی درست در مقابل مهاجران داشته باشد، از وظیفهاش سر باز میزند و هراس اخلاقی در جامعه راه میاندازد و در نتیجهٔ این حمایتها میتواند افراد را با حقوقی کم استخدام کند، بیمه نکند، حق تحصیل رایگان ندهد و … هیچگونه مسئولیتی در برابر این افراد نداشته باشد و با موج افغانستانیستیزی ناکارآمدیهای خودش را پنهان کند. میتوان گفت شناختِ این فرایندها گامی اساسی در جهت بهبود وضعیت مهاجران و ساخت جامعهای عادلانهتر است و، در نهایت، میتوان با این سؤال مواجه شد که این هراسهای اخلاقی به نفع چه کسانی است؟