پنج‌شنبه 1 قوس 1403 برابر با Thursday, 21 November , 2024
جستجو
Close this search box.

در این مطلب بخشی از روایت زنان سوریه ای از رخدادهای هولناک مهاجرت، از لیبی گرفته تا رویایی با مرگ در دریای مدیترانه را مرور خواهیم کرد. دیلبا زن 31 ساله کرد با سه فرزندش از شهرش کوبانی، عازم اروپا بود. او که توسط کشتی نجات گئو بارنتس از مرگ نجات یافته است، روایت خود را برای ما تعریف می کند. او به همراه سه فرزندش در وضعیت سختی در لیبی به سر می بردند و در دریا نیز با مرگ دست و پنجه نرم کردند.

دیلبا اکنون به آلمان رسیده و در کمپ مهاجران به سر می برد. همسر وی در کشورش سوریه مانده است و منتظر این است که بتواند برای پیوستن به خانواده ی خود درخواست پناهندگی اش را ارسال نماید.

او از شهر کوبانی است که در مرز سوریه با ترکیه قرار دارد … او می گوید: «در دمشق به دنیا آمده ام و در تمام طول عمرم آن جا زندگی کرده ام. اما وقتی که جنگ شروع شد، به کوبانی نقل مکان کردم. در آنجا ازدواج کردم و سه فرزند دارم، دو پسر و یک دختر.» دیلبا از زندگی اش پنین حکایت می کن:

«در کوبانی به خاطر محاصره «داعش» دوران سختی را پشت سر گذاشتیم. جنگ روزگار را بر ما دشوار کرده بود و شرایط زندگی وحشتناک بود… (تا این که) داعش به کوبانی حمله کرد.

من می خواستم به زنان دیگر ملحق شوم و برعلیه داعش بجنگم، اما بعد دخترم به دنیا آمد و به غیر از او دو فرزند دیگر نیز داشتم.

داعش ما را مجبور کرد که به ترکیه فرار کنیم که در آن زمان مرزهایش را گشوده بود. ما تا زمانی آن جا ماندیم که کوبانی آزاد شد… بعد با وجود شرایط رقت بار زندگی بازگشتیم تا شهر را دوباره از سر بسازیم و بازسازی کنیم. ما برق و آب نداشتیم و ویرانه های به جای مانده از جنگ و بقایای بمب ها همه جا دیده می شند. آن ها کشور را ویران کردند، اما ما آن را بازسازی کردیم.

حالا ترکیه ما را دوباره بمباران می کند، مناطق مسکونی و تاسیسات برق و گاز را هدف قرار می دهد.

ما روزها، هفته ها و ماه ها برق نداشتیم. هیچ منبعی برای تامین معیشت مان وجود نداشت. هر ماه و یا هر ۲۰ روز یک بار ترکیه ما را بمباران می کرد.

آن ها همچنین مراکز صحی و شفاخانه ها را هدف قرار می دادند… دکتر، پرستار و یا امبولانسی وجود نداشت… نیروهای ترکیه سعی می کردند زیرساخت های کوبانی را ویران کنند. آن ها باعث شدند که نیمی از باشندگان کوبانی بی جا شوند.

ما نمی توانستیم در امنیت زندگی کنیم. هر دو و یا سه روز بمباران می شدیم و صدای بمب ها و شلیک گلوله ها را (در مکانی تحمل می کردیم) که شرایط زندگی در آن جا به هر حال دشوار بود.»

قاچاقبران «تفنگ را روی سرمان گذاشتند و ما را مجبور کردند که سوار قایق شویم»

دیلبا در ادامه می گوید: «به تاریخ ۳۱ ماه می، من سوریه را از میدان هوایی دمشق به مقصد بن غازی، پایتخت لیبیا ترک کردم. به امید این که خود را از طریق بحر به ایتالیا برسانم. در لیبیا ۹ ماه را در رنج زندگی کردم.

آنجا شرایط زندگی بسیار دشوار بود، به خصوص برای افرادی که بازداشت شده بودند. مردم سعی می کردند دو یا سه بار از مرز عبور کنند. شرایط در زندان خیلی سخت بود. ما فقط یک وعده غذا در روز دریافت می کردیم، کمی نان با مقدار اندکی پنیر برای تمام روز، حتی برای کودکان.

ما از شهر به شهر می رفتیم و از طرابلس، زواره و صبراته عبور کردیم. از صبراته سفر دشواری را در بحر آغاز کردیم، در حالی که امواج بسیار بلند بود. ما در این جا تا حد مرگ پیش رفتیم.

فکر کردیم که سوار یک کشتی بزرگ می شویم… اما در برابر ما فقط یک قایق کوچک قرار داشت.

قاچاقبران اسلحه داشتند… یکی به سوی ما برگشت و ما را به سوی قایق راند، زیرا نمی خواستیم سوار شویم… اما آن ها تفنگ را روی سرمان گذاشتند و مجبورمان کردند که سوار قایق شویم و به بحر برویم. خیلی وحشتناک بود، بسیار ترسیده بودم.

وقتی که به میان بحر رسیدم، به حدی ترسیده بودم که گریه کردم…. به سوی فرزندانم نگریستم و فکر کردم آن ها بسیار جوان هستند و حق شان نیست که جانشان را در این جا از دست بدهند… هوا بسیار بسیار بد بود… قایق بالا و پایین می رفت، وضعیت بسیار بد بود. همه مسافران گریه می کردند. من به اطراف خود نگریستم، همه جا آبی بود، آسمان آبی بود، بحر آبی بود، قایق هم رنگ آبی داشت، همه چیز در اطراف من آبی بود، گیج شده بودم و ترسیده بودم. به خدا روی آوردم، همه دعا می کردیم و از خدا می خواستیم که جانمان را نجات دهد.

«می خواهم به دور دنیا سفر کنم و جان مردم را نجات دهم»

حدود ساعت ۴:۳۰ بعد از ظهر کشتی نجات داکتران بدون مرز ما را در بحر دید و نجات داد.»

دبلیا می گوید که “۱۳۹ تن در این قایق بودند، کودکان، زنان و افراد مسن، جای نفس کشیدن نبود. ازدحام به قدری زیاد بود که پایت را نمی توانستی جایی بگذاری. تعدادمان خیلی زیاد بود و جا بسیار کم، ما در لبه مرگ حرکت می کردیم. چیزی نمانده بود که این قایق به خاطر امواج بلند واژگون شود.

ما هر نوع تحقیر و سرافکندگی را تجربه کرده بودیم. آن چه را که در لیبیا و سوریه به خاطر جنگ و شرایط زندگی پشت سر گذاشتیم، وحشتناک بود. به این خاطر بود که مجبور شدم در جستجوی یک زندگی بهتر برای خودم و فرزندانم به اروپا سفر کنم. امیدوارم که آن ها این جا تحصیل کنند و در جایی زندگی کنند که صدای بمب ها شنیده نمی شود و مردم بی جا نمی شوند. جنگ و زندگی در سوریه ما را از نظر روحی شدیدا خسته کرده است”.

دیلبا در اخیر از آروزو هایش چنین تعریف می کند: «من می خواهم به دور دنیا سفر کنم و مردم را نجات دهم، به افرادی کمک کنم که می خواهند به اروپا مهاجرت کنند. زیرا می دانم که مردم (مهاجر) چقدر در لیبیا رنج می برند. آن ها رویای این را در سر دارند که زندگی جدیدی را در اروپا آغاز کنند، تحصیل کنند و فرزندانشان نیز بتوانند به مکتب بروند. می خواهم یک مدرک داشته باشم و کار کنم… بسیار مشتاق هستم که برای سازمانی کار کنم که مرا به دور دنیا می فرستد تا به مردم کمک کنم!»

«این سلسله مقالات براساس تحقیقاتی نوشته شده است که بین ماه های فبروری و می سال ۲۰۲۴ در آلمان، ایتالیا و بخش مرکزی بحیره مدیترانه انجام شده است. یک دوره حضور در کشتی جستجو و نجات داکتران بدون مرز «گئو بارنتس» از ۳۰ جنوری تا ۱۰ فبروری نیز در شمول این تحقیقات است. اینفومایگرنتس نمی تواند اظهارات شخصی مهاجران را مستقلانه راستی آزمایی کند.

منبع: رسانه ی همکار مهاجرنیوز

لینک کوتاه: https://mohajer.news/?p=8569
Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp
Email
0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آخرین مطالب
آخرین دیدگاه ها
پر بازدیدترین ها
0
دیدگاه شما ارزشمند است، لطفا نظر دهید.x