ما همیشه ملت در خاک و خون بنشسته ایم
ما همیشه ملت در خاک و خون بنشسته ایم گرچه از جنگ و نفاق و دشمنی ها خسته ایم این جهان یک لحظه حتی برمرام
تازهترینها:
ما همیشه ملت در خاک و خون بنشسته ایم گرچه از جنگ و نفاق و دشمنی ها خسته ایم این جهان یک لحظه حتی برمرام
«افشین علاء» شاعر برجسته و نامآشنای ایرانی، جدیدترین سروده خود را به مردم داغدیده از زلزله افغانستان هدیه کرده و یاد و خاطره درگذشتگان را
جغرافیا روی نقشه، بی مرزبانان بمیرد تاریخ هر قوم مقهور، بی قهرمانان بمیرد فرمود: در شاهنامه، ای نسل شمشیر و آتش بی رستم و بی
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد و سفره ای که تهی بود،
نشانی از شکوه بامیان داشت غمِ آوارگی، پروای نان داشت نمیزد حرف اما چشمهایش گواهینامهی فن بیان داشت. علی مدد رضوانی
بیخوابم و کمى نگران خودم شدم شاعر که نه، بلاى روان خودم شدم روحى تهى و خسته که در تن نشستهام من حجم خالى چمدان
این قصه از سواحل آمو شروع شد با کوچ دسته های پرستو شروع شد ناگاه در مسیر قریب الوقوع مرگ تنها گذشته ثانیه ای از
سرمایه ی عیش، صحبت یاران است دشواری مرگ، دوری ایشان است چون در دل خاک نیز یاران جمعند پس زندگی و مرگ به ما یکسان
ناله ها و شکوه ات را من به گوش دل شنیدم که بگفتی ای عزیزم البس غم ها بدیدم بگذر ای فرزند نازم زین همه
عشق به ما آب و نان نداد ﺍﻣﺸﺐ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﺎﺻﯿﺖ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﻧﺪﺍﺩ ﺁﺗﺶ ﮔﺮﻓﺖ ﺟﺴﻢ ﻭ ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺗﮑـــﺎﻥ ﻧﺪﺍﺩ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﮐﻪ نشئه ﺷﻮﻡ
بوسه بر گلوی نی یک عمر در عزای شما گریه می کنم درخواب هم برای شما گریه می کنم تنها نه درمحرم و تنها
يلدا، نه شب که ماه دل آرای کابل است ماه تمام در دل شبهاي کابل است از پشت ابر، نه که این بُرقع سیاه با
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت محفوظ و متعلق به خبرگزاری مهاجر میباشد و استفاده از آن با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی و پشتیبانی گروه نرم افزاری رسانه