تماشا کرد ما را یک جهان در حال نابودی
زمین در حال نابودی زمان در حال نابودی تماشا کرد ما را یک جهان در حال نابودی چنان خوابی که وحشتناک، در اوج شگوفایی که
زمین در حال نابودی زمان در حال نابودی تماشا کرد ما را یک جهان در حال نابودی چنان خوابی که وحشتناک، در اوج شگوفایی که
می آیم آبوار فرود با شتاب و شکوه از فراز فیروز کوه چشمهایم را مردی پر میکند که چپلی هایش را وصله میزند چوپانی با
احمد برادر زینب چگوارای جبهه شمال عکس تو چقدر تی شرت ها را پوشیدنی خواهد کرد آواز تو فقط چهار روز در دره پنجشیر پیچید
از دو چشمت که گود افتاده قصه ی درد و رنج مشهود است مثل تاریخ پنجشیری که آسمانش غبارآلود است نفست گرم ،مثل تابستان خندهات
كمك كنيد به نوباوگان جنگ زده به آهوان هراسيده ی پلنگ زده ببر عروسك و اسباب بازي و گل سر براي دختر آواره ي تفنگ
هجوم حادثه ها با هم است همسایه صبور باش زمان مرهم است همسایه نخواه جای تو باشم زمان دلتنگی مگر که در به دری خود
دیریست که در خانه، نشان از پدری نیست یا یک رگِ جوشانِ پدر، در پسری نیست این رسمِ کهن، تابِ حضور تو ندارد وین خانه
وقتی جهان برای شکوهت محقر است وقتی قصیده در خم بغضت مکدر است وقتی جهان رسیده به تمجید طالبان طوق طلای اسب تو بر گردن
بیا که بارِ دیگر «ریز و چاک چاک» شوی به گوشه گوشه پنجشیر زیر خاک شوی.. بیا که هر یکی از ظلمِ تو جگر خون
مسلمانی اگر این است، ذوق کافری بهتر به انکار خدا، “اقرار با لفظ دری“ بهتر چه در یابند از آیات رحمت این تبهکاران جزای مردگان
دندان نیش ، خنده ی چرکین ، گُرازها ابلیسهای نحس ، محاسن دراز ها تلفیقی از شریعت و سنت ، ریا و جهل محصول وعظ