حسینبخش صفری، قهرمان ورزشی و مدالآور نامآشنای هنرهای رزمی افغانستان آنقدر شناختهشده است که به معرفی نیاز نداشته باشد. او قهرمان جوجیتسوی افغانستان و افتخارآفرین بین المللی و آسیایی در این رشته است. او اضافه بر اینها در هنرهای رزمی ترکیبی حرفهای هم افتخارات فراوانی برای افغانستان به ارمغان آورده است. گفت و گوی خواندنی خبرنگار خبرگزاری مهاجر را با این قهرمان بین المللی هنرهای رزمی افغانستان بخوانید.
– کسب مدال طلای بازیهای آسیایی و رتبه اول ردهبندی جهانی را چطور میبینید؟ کدام یک از موفقیتها برای شما ارزشمندتر است؟
اول اینکه کسب مدال طلا آن هم قهرمانی آسیا، کار ساده و آسانی نبود، دوم اینکه خیلی هم لذتبخش است. دو سال کسب قهرمانی، برای من واقعا جای خوشی و افتخار داشت. متأسفانه بعد از آن به خاطر مشکلاتی همچون مهاجرت و امثال آن، این دستاوردها تکرار نشد و پیش نیامد، اما همین مسابقه عشق آباد 2017 ترکمنستان، مسابقات داخل سالن، برای من از دیگر مسابقات ارزشمندتر و باارزشتر بود.
– کسب ۲۴ مدال و قهرمانیهای متعدد چه تأثیری بر زندگی شخصی و حرفهای شما گذاشته است؟
ما یک جامعه، یک کشور ستمدیده و درددیده و داغدیده هستیم و وقتی یک قهرمانی کسب میکنیم، وقتی اسمی از پیروزی شنیده میشود احساس خوشحالی و غرور میکنیم. همیشه هموطنان عزیز برای من افتخار بخشیدند و به دید قدر میبینند و صمیمیت و مهربانی نشان میدهند و عزت میکنند. البته، به خود آدم بستگی دارد که این روال را چطور مدیریت کند. باید مدیریت کرد که چقدر درگیر زندگی شخصی و فامیلی شد، چقدر درگیر با مسئلههایی شد که در جامعه هست.
کسب 24 مدال و قهرمانی بیشک تأثیرات خود را در زندگی من داشته و دارند. انسان را پختهتر، آگاهتر و با مسئولیتتر میکنند. البته این هم بستگی به دید خود ورزشکار دارد. دید من این است که فراتر از بعد ورزشی در جامعه پا بگذارم، در جامعهای که نیاز به همپذیری دارد. جامعه ای که به عنوان خواهر و برادر به هم تکیه کنند، هم در زندگی حرفهای و هم در روابط گرفتن با دوستان و عزیزان.
– شما به عنوان قهرمان شناختهشده در ورزش رزمی که به شکل ناخواسته به مهاجرت پیوند خورده اید، مهاجرت را برای یک قهرمان ملی چطور میبینید؟ در مورد چالشها و فرصتها بگویید.
مهاجرت مشکلات و فرصتهای خود را داشته، این نیز به دیدگاه خود فرد بستگی دارد که چگونه با مشکلات و چالشها مواجه شود و اندیشه و ارزیابی کند.
مهاجرت مشکلات خودش را دارد. وقتی وارد یک کشور جدید میشوید باید از صفر شروع کنید و با رسم و رسوم، مردم، قوانین و مقررات، فرهنگ و… آشنا شوید. اینها زمانبر است و وقت میگیرد تا بتوانید داخل اجتماع و جامعه شوید.
متأسفانه از زمانی که از افغانستان بیرون شدیم و پا به مهاجرت گذاشتیم سفرهای طولانی را طی کردیم. من در ابتدا به پاکستان رفتم و از پاکستان به دبی و بعد به ایران و از ایران به عراق از عراق به اسپانیا از اسپانیا به آلمان و از آلمان به طرف آمریکا آمدم. بدون شک دیدن این کشورها با رسم و رسوم و فرهنگهای مختلف تأثیرات زیادی برای من داشته که در زندگی من بوده و است.
زندگی من چالش و مشکلات و فرصتهای خودش را داشته، ولی بهترین گزینه این است که انسان بتواند به جامعه ملحق شود تا بهتر بتواند بر برنامههایی که دارد تمرکز کند و زودتر و بهتر به مسیر خود ادامه دهد. بخواهی، نخواهی، یک مدت زمان لازم است تا راه و روش و قانون و مقررات و بعضی موارد جامعه تازه را بیاموزی، و این زمانگیر است. توصیه من به دوستان این است که وقتی به جایی مهاجرت کردید وارد اجتماع و مردم و جامعه آنجا بشوید تا بتوانید زودتر و بهتر برنامه و اهدافتان را پیش ببرید.
– چگونه ورزش به شما کمک کرد تا با چالشهای مهاجرت کنار بیایید؟
اهداف و برنامهای که دارم هیچگاه نگذاشت من به عقب بروم. بلکه هر روز آموختم و بیشتر میآموزم و بیشتر پیشرفت میکنم. اهداف و دیدگاهتان بسیار مهم است در هر مورد، در هر مشکل و در هر خوشی. ذهنیتداشتن و دیدگاه انسان در برابر چالشها و فرصتها خیلی مهم و با ارزش است در تمام موارد زندگی. با یک مثال توضیح دهم: زندگی پر از مشکلات و جنجالهاست. مخصوصا این مشکلات و جنجالها در مهاجرت بیش از حد میباشد و کسانی که مهاجرت کردند میدانند و میفهمند. وقتی یک مشکل در زندگی پیش میآید و سد راه انسان میشود، اول باید آرام بود. میشود با استرس و نگرانی و پریشانی برخورد کرد و با فامیل و خانواده قهر شد؛ اما اینکه قبول کنی مشکلات پیشآمده است و با همان پذیرش، راه درست و اساسی را انتخاب کنی و حل کنی، بدون تشویش و نگرانی، بهتر است. البته تشویش و نگرانی تأثیراتش را میگذارد. همان طور که نباید بیخیال بود نباید هم تشویش و استرس داشت. گاهی هم آدم تقصیر دارد، اما چگونه کنارآمدن را باید دانست.
– آیا ورزش در کشور جدید به شما کمک کرد تا با افراد جدید آشنا شوید و احساس تعلق بیشتری پیدا کنید؟
ورزش خودش زبانی است که نیازی به ترجمه ندارد. بدون شک به من کمک کرده تا با افراد جدید و دوستان جدید و سازمانهای مختلف و شخصیتهای مختلف آشنا شوم.
– آیا فکر میکنید ورزشکاران مهاجر با چالشهای خاصی روبه رو هستند؟
خیلی نمیشود گفت خاص، ولی قطعا تفاوتهای خود را دارد. یک ورزشکار حرفه ای وقتی که از خانه و کاشانه خودش دور میشود با مشکلات جدیدی روبهرو میشود. آن طوری که سالها عادت کردی، تمرین کردی و مربی که بالای سرت بوده دیگر نیست. با فامیل و خانواده ای که عادت کردی و برنامههایی که داشتی و کسی که همکاری کنی نیست. حداقل از نگاه و روح و روان به کسانی نیاز داری که بتوانی با آنها صحبت کنی. در مهاجرت تا یک مدت زمان برنامهریزیها به دست تو نمیباشد. آن هم بستگی به خودت دارد که چطور میتوانی برنامهریزی کنی. چالشهای خودت را در برابر فضا و محیط و اشخاص داری و زمانبر است.
– مهاجرت با تمام چالشهایی که برایتان رقم زد، همان اندازه باعث رشد و پیشرفت هم شد به عنوان یک قهرمان ملی مهاجرت را چطور توصیف میکنید؟
به نظر من باید این طور بیان کرد که اگر کسی مهاجرت میکند در کل خوب است برود از فرصتهای پیشآمده به شکل درست و اساسی استفاده کند و قویتر و با برنامههای عالی ظاهر شود. با مردم و سازمانها و کمیتهها و با فرهنگ جدید و رسم و رسوم آشنا شود و دوباره با یک برنامهریزی قوی برگردد به همان خانه و کاشانه و وطن خود. وگرنه، مهاجرت بدون نام و نشان و برنامهریزی طعمی ندارد. مهاجرت زمانی طعم واقعی خواهد داشت که با یک برنامهریزی قوی و یک مدیریت و یک دستاورد بزرگ به وطن و کاشانه برگردی.
– با توجه به این که تحصیلات خود را به دلیل مشکلات اقتصادی نتوانستید ادامه دهید، آیا این موضوع تأثیری بر مسیر ورزشی شما گذاشته است؟
من نتوانستم تحصیلات خود را به خاطر همین مسائل اقتصادی ادامه بدهم، اما بعدا از طرف دانشگاهها حل شد؛ ولی بدون شک تأثیرات خودش را دارد و من تروماهای این را خوب نمیبینم که نتوانم رشته تحصیلی خود را ادامه دهم. درصدد این هستم که حداقل بتوانم برنامهریزی کنم و به ادامه تحصیل بپردازم. یکی از اولویتهای من این است که ان شاالله بتوانم تحصیلاتم را ادامه دهم و به درجات عالی برسانم.
– شما قهرمانی هستید که سعی کردید پیوندتان را با مردم به صورت گرم و صمیمی حفظ کنید در سختیها و مصیبتها چه عاملی سبب میشود اینقدر به فکر مردم باشید و به مشکلات مردم توجه کنید؟
یکی از عاملهایی که باعث صمیمیت بین من و هموطنهای عزیزم و مردم میشود این است که من خودم در خانوادهای فقیر، خانوادهای که مشقت و مشکلات و نابرابریها و ناملایمات روزگار را به خوبی چشیده بهدنیا آمدم. این باعث میشود که من همیشه در کنار هموطنهای عزیز خودم باشم و به اندازه توانی که دارم و میتوانم، که حداقل یک فرد موثر و اثرگذار در جامعه باشم. این شعار من است که حداقل بتوانم لبخندی روی لب این مردم بیافرینم و کوشش و سعی دارم که بتوانم رسالت ایمانی و انسانی خودم را به شکل درست و انسانی در برابر این مردم و هموطنهای عزیزم که مسئولیت ایمانی دارم ادا کنم. از هر طریقی، چه از لحاظ ورزشی، چه از لحاظ اجتماعی، چه از لحاظ فرهنگی، چه از لحاظ اقتصادی، همیشه سعی کردم و تلاش میکنم. بلکه در آینده بتوانم بیشتر و بهتر به شکل اساسی و درست و بنیادی در کنار هموطنهای عزیز بایستم و کنار هم حرکت کنیم.
– شما برای کمک به بازماندگان و آسیبدیدگان حمله به مدرسه سیدالشهدا و همچنین کمک به خانوادههای دانشجویان ولایت لوگر دو مدال از مسابقات بین المللی خود را به حراج گذاشتید چه مراحلی را برای حراج این مدالها طی کردید؟
زمانی که این حادثه تلخ در مکتب سیدالشهدا صورت گرفت یادم است که بسیار سخت بود هزاران انتخاری و انفجار دیگر صورت گرفت که خیلی سخت و اندوهگین بود، نه تنها برای من، بلکه برای ما و شما. زمانی که از این حادثه خبردار شدم و آن عکسها را که دریافت کردم، حرف دیگری برای گفتن نبود. پایی برای حرکت کردن نبود. آنجا نشستم و مدام فکر کردم چه کاری میتوانم انجام بدهم آقای صفری حداقل وجدان ات آرام بگیرد، قلبت آرام بگیرد و همدردی کرده باشی؟ میدانم که این کار هم هیچ بود. دو مدال را گرفتم و به حراج گذاشتم که بتوانم از طریق فروش آن مدالها به هموطنهای عزیز خود و برای معصومینی که زخمی شدند و خانوادههایی که شهید دادند حداقل دلجویی کنیم. وقتی به حراج گذاشتن مدالها نشر و پخش شد هموطن های عزیز با من تماس گرفتند که این مدال، مدال کوچکی نیست و ما این را نمیگذاریم به حراج بگذارید، ولی خب ما در یکی از نهادهایی که در دبی هست به حراج گذاشتیم. بعد از ۱۵ روز ما دریافت کردیم که اینجا موردهای دیگری به حراج گذاشته میشود، شما اگر میخواهید مدالها را به حراج بگذارید جای دیگر را آدرس دادند. هموطنهای عزیز از سراسر دنیا با ما تماس گرفتند و من را نگذاشتند مدال را به حراج بگذارم. گفتند این مدال هویت ماست و در ضمن از این مدال در افغانستان یکی هست یعنی از مسابقات المپیک آسیایی داخل سالن یک مدال طلا گرفته شده، البته مدال نقره و برنز گرفته شده، اما طلا یکی هست که من در سال 2017 ترکمنستان بهدست آوردم. خلاصه اینکه نگذاشتند به حراج بگذاریم، اما هموطنهای عزیز از سراسر دنیا سهم گرفتند به اندازه توان خود و همکاری کردند که ما وسیله شویم با کسانی که شهید دادند و زخمی شدند دلجویی کنیم و عرض تسلیت کنیم.
– هنگامی که خبر حمله به مدرسه سیدالشهدا را شنیدید چه احساسی داشتید؟
زمانی که خبر حمله به مدرسه سیدالشهدا را شنیدیم، من آن زمان به طرف برچی میآمدم طرف میدان هوایی خانه ما بود وقتی که در راه بودیم که برادر زنگ زد صفری کجا هستی؟ طرف غرب کابل انتحاری شده. من گفتم صدایی نشنیدم و چیزی ندیدم. ما در ابتدای سرک برچی بودیم. زمانی که به خانه رفتم برادرم عکسها را به من نشان داد. وقتی عکسها را دیدم دیگر توان نفس کشیدن نبود. همان امید و انرژی که در بدن بود از من گرفته شد. گویا همه چیز به یکبارگی فرو ریخت وقتی آن عکسها را دیدم، آن قلم و کتابچه را دیدم، آن پیکی را دیدم، آن بوتهای خواهرهای خود را دیدم و آن یونیفرمها را دیدم. باور کنید حتی الان هم بغض میکنم و فکر کردم چه دنیای حقیر و فقیری. چقدر تلخ که خون انسان هیچ ارزشی ندارد. کشوری که تعصب و جهل و نادانی پایه و اساسش شده از آن هیچ توقعی نیست. صادقانه عرض کنم که هیچ چیزی برای گفتن نبود. فقط یأس و ناامیدی میدیدم و همان شب اصلا نخوابیدم. البته نتوانستم که بخوابم. من که هیچ، هزاران نفر نتوانستند بخوابند و بی قرار بودند. به این فکر کردم چه کاری می توانم انجام دهم چه کاری کنم که حداقل همان احساس انسانی خود را آرام کنم که ذره ای آرام شوم که به فکرم رسید مدالها را به فروش برسانم.
مصاحبهکننده: راضیه سادات حسینی