شکر دخت جعفری فیزیکدان و مخترع افغانستانی مقیم انگلستان است او در سال 1977 در ولایت دایکندی، روستای ارل متولد شد. روستایی که مکتب نداشت اما او با تنی چند از همسن وسالانش، آموزش ابتدایی غیررسمی را نزد پدری آغاز کرد که داوطلبانه معلمی میکرد.
شکر دخت جعفری در خانواده ای از قوم هزاره بزرگ شد.
به زودی، تحولات سیاسی بعد از سال ۱۹۷۹ و آغاز جنگ علیه نیروهای اتحاد شوروی وقت باعث شد ناآرامیها به سرتاسر افغانستان سرایت کند و خانواده شکردخت مورد تهدید قرار بگیرد و همین باعث شد خانواده شکر دخت جعفری تصمیم به ترک زادگاهشان بگیرند و به ایران مهاجرت کنند.
شکر دخت جعفری در مصاحبه هایش گفته : ” کودک بودم که جنگهای داخلی آغاز شد و من همراه با پدرم و خانواده ما و صدها خانواده دیگر، در یک کاروان، از دایکندی به سوی ایران حرکت کردیم. این مهاجرت حدود شش ماه طول کشید و ما توانستیم از مسیر زابل-بلوچستان اجازه رفتن به اصفهان را بگیریم ولی از طریق مشهد به تهران برویم.”
در همین مسیر بود که او برای اولین بار، با رنج مهاجرت و مرگ، مرگ خواهر کوچک چندماههاش و مرگ و یک تن از همسفران کاروان مواجه شد:”من در آن دوره کودک بودم اما مرگ خواهرم خاطرهای است که مثل دیروز در حافظهام نقش بسته است. این تنها نبود. یادم میآید که یک پسر نوجوان نیز در طول راه مادرش را از دست داد اما کسی حاضر نشد به او کمک کند تا مادرش را دفن کند. همراهانش چادر مادرش را رویش کشیدند، چند سنگ گرد جسد گذاشتند و او را مجبور کردند راهش را با آنها ادامه بدهد تا تنها نماند. این هم یادم است که در دورهای، برف میباید وهوا خیلی سرد بود یا در اواخر سفر در دشت تفتان، هوا به شدت گرم شده بود. در مرز ایران، تعداد زیادی از همسفران ما، تک تک پراگنده شدند و در پایان فقط خانواده ما با چند نفری، خود را به مشهد و سپس به تهران رساندیم.”
با وجود این دشواریها، بخت با شکر دخت، پدر و مادر و برادرش یاری کرد تا خود را به تهران برسانند و در حالیکه ابتدا اجازه رسمی اقامت در آنجا را نداشتند، پدرش به عنوان باغبان در یک پرورشگاه گل با یک ایرانی به کار مشغول شد.
شکر دخت جعفری میگوید در آن هنگام خانوادهاش میتوانست تحت پوشش اداره سازمان ملل برای مهاجران درآید و در اردوگاه مهاجران زندگی کند اما پدرش ترجیح داده بود با دستمزد رنج و زحمت شباروزیاش، کانون مستقل خانوادهاش راحفظ کند و نگذارد فرزندانش در روزمرگیهای اردوگاه مهاجرت غرق شوند.
او میگوید در سال ١٩٨٣ در ایران اولین دورهای بود که به مهاجران افغان کارت رسمی اقامت دادند و بعد متوقف شد:”ما شانس آوردیم و کارت اقامت رسمی به من این امکان را داد که وارد یک مکتب دولتی شوم و در کنار همسن وسالان ایرانیام به آموزش ابتدایی بپردازم. اما کارت اقامت رسمی از این بیشتر سودی نداشت و نتوانستم جلو رفتارهای غیرانسانی و نگاههای تحقیر آمیز هم صنفانم و محیط اجتماعی مردم ایران به یک مهاجر را بگیرم. البته فراموش نکردهام که بیشتر معلمانم فوق العاده مهربان بودند و تفاوتی میان شاگردان افغان و ایرانی قایل نمیشدند.”
با این حال شکر دخت جعفری، تصمیم گرفته بود برای ادامه تحصیل و دست یابی به آرزوهایش از این موانع اجتماعی بگذرد و با چسبیدن به درس و آموزش، راه دیگری برای تثبیت هویت و آینده اش جستجو کند:” ما در آن زمان یک خانواده پنج نفری بودیم که همه در یک اتاق زندگی میکردیم. یادم است زمانی که برای کانکور آمادگی میگرفتم، شبها، چراغ را خاموش میکردیم تا همه بخوابند. من با آهستگی از اتاق بیرون میرفتم و در گوشهای از حویلی، زیر نور خفیف چراغ موشکیام، که از یک بوتل پلاستیکی و فتیله نخی درست کردهبودم، تا دیروقت شب درس میخواندم. گاهی هم مجبور میشدم برای جلوگیری از مزاحمت، ساعتها در تشناب را به روی خود ببندم و در آنجا درسهایم را مرور کنم….”
به زودی ثمره این زحمات و تلاشهای مداوم، در کارنامههای درسی شکردخت پدیدار شد و او به عنوان یک دانش آموز ممتاز، همواره یک سر و گردن بلندتر از هم صنفان ایرانی اش، صنفها را پشت سر گذاشت و تحسین آموزگارانش را برانگیخت. زمانی که شکردخت جعفری دوره ابتدایی و متوسطه را پشت سر گذاشت و میخواست وارد دوره لیسه شود که این بار مانع جدیدی، بر سر راهش سبز شد:” خلاف انتظار من، پدرم با ادامه تحصیلاتم مخالفت کرد، در حالی که خودش اولین معلم من در افغانستان بود! نمیدانم چرا در آن روزها پدرم به این نتیجه رسیده بود که تحصیل برای دختران و زنان تا آنجا اهمیت دارد که بتوانند راه و چاه را از هم فرق کنند و بلد باشند به تنهایی از خانه تا بازار رفتوآمد کنند !”
شکر دخت جعفری به یاد میآورد که در اوج ناامیدی، مدیر مکتبش، که آموزگار سال اول ابتدایی او نیز بود، با پدرش صحبت کرد و از او اجازه گرفت شکردخت فقط یک سال را ورد آورد در این دوره درس بخواند. خاطره مثبت شکردخت از این آموزگار که بعدتر موفق شد موافقت پدرش را برای ادامه تحصیلات او بگیرد، به شکردخت فهماند که در محیط اجتماعی مهاجرت، کسانی هم در میان مردم میزبان هستند که به جای تحقیر و رفتارهای نژادپرستانه، راه انسانیت و همدردی را بر میگزینند و به جدایی میان انسان خودی و «بیگانه مهاجر» اعتقادی ندارند.
شکر دخت جعفری، که سالها بعد از آن دوره، توانست از طریق رسانهها اجتماعی دوباره با آن آموزگار ارتباط برقرار کند این را هم به یاد میآورد که در دورهای از تحصیلات دانشگاهی در رشته تکنولوژی رادیویی، بر خلاف هم صنفان ایرانیاش، او تنها دانشجویی بود که حق داشت مستقیما روی بیماران کار کند!
با ورود شکر دخت به تحصیلات دوره لیسانس و علاقمندی او به علوم تجربی مخصوصاً فزیک و کیمیا، سرنوشت او، با فراز ونشیبهایی، یک بار برای همیشه رقم خورد و او راهش را به سوی تحصیلات دانشگاهی باز کرد.
در سال ٢٠٠٠ او دیپلوم لیسانس خود را در رشته تکنولوژی رادیولوژی از دانشگاعلوم پزشکی تبریز و مافوق لیسانس را در رشته تکنولوژی رادیولوژی از دانشگاه علوم پزشکی تهران به دست آورد. در این دوره بود که با سقوط سقوط رژیم طالبان، تحولات جدیدی در افغانستان رخ داد و در سال ٢٠٠٣ شکردخت با خانوادهاش به افغانستان بازگشت، و او بلافاصله در دانشگاه کابل مشغول کار شد و به نمایندگی وزارت تحصیلات عالی افغانستان در کمیسیون مستقل انرژی اتمی کشور منصوب شد.
در سال ٢٠١٠ او با بورس سازمان بین المللی انرژی اتمی به انگلستان رفت تا در رشته فیزیک طبی در دانگشاه ساری دوره ماستری را سپری کند و سپس با ورود به دوره دکترا، کار روی دستگاهی را آغاز کند که بعدتر به ماشین اندازه گیری دقیق اشعه درمانی برای بیماری سرطان بدل شد.
شکر دخت جعفری در سال ٢٠١٢، در تحقیقات آزمایشگاهیش یک ماشین ابتدایی را اختراع کرد که با استفاده از مهرههای شیشهای ارزان قیمت، میتوانست اندازه گیری بسیار دقیقتری از اشعه مورد استفاده در پرتودرمانی سرطان ارائه کند. او در سالهای بعدی موفق شد سیستم خوانش دانه به دانه مهرههای شیشهای را که وقت زیادی را در بر میگرفت به یک سیستم خوانش اتوماتیک و سریع بدل کند و به این ترتیب اختراعش را در انگلستان به ثبت برساند.
شکر دخت جعفری در سال ٢٠١٦ جایزه “زنان در نوآوری در بریتانیا” را به دست آورد و با ٥٠ هزار پوند این جایزه، یک شرکت خصوصی را با استخدام یک انجنیر تاسیس کرد تا اولین نمونه این ماشین اندازه گیری دقیق را تولید کند. حال شرکت فن آوری و نوآوری “مورگان” مسئولیت تولید صنعتی این ماشین را به عهده گرفته و انتظار میرود بعد از انجام آخرین مراحل بهینه سازی و کسب تصدیق نامه نورم و استندرد، تولید انبوه آن آغاز گردد.
شکر دخت جعفری اکنون به عنوان پژوهشگر و استاد همکار در دانشگاه ساری کار میکند و با خانوادهاش، ویزای اقامت پنج ساله “استعدادهای درخشان” در انگلستان را به دست آورده است. او امیدوار است در پایان این دوره پنج ساله، که به زودی فرا میرسد، به کمک تخصص دانشگاهی و جایگاه علمیاش، همراه با همسر و سه فرزندش، اقامت دایمی در این کشور را به دست آورند.