سحر (مهاجرزادۀ افغانستانی)
یازده سالمه. متولد ایرانام. مدرسه میرفتم. تا کلاس پنجم خوندهم. با همهٔ دوستهام دوست شده بودم. امسال میخواستم برم کلاس ششم. آرزو دارم دکتر روانشناس بشم؛ به هموطنان خوبم کمک کنم. مانیا، ارغوان، رها و … دوستانم بودند. دلم براشون تنگ شده. انقدر دلم براشون تنگ شده که نگو. زنعمو، دخترعموم؛ آخه چطوری میتونم از اونها دل بکنم؟ اگر مدرسهها را [در افغانستان] باز کنند، دستبوسشون هم هستیم. مدرسهها را باز کنند؛ بچهها درس بخونند، دخترها درس بخونند، کشورشون پیشرفت کنه. اینو اگر باز کنند، خیلی خوب میشه، خیــــــلی؛ دیگه نیاز نیست مهاجر شیم.
- 144 بازدید
پخش ویدئو
Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp
Email
0
0
رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
0 نظرات
تازهترین
قدیمیترین
بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها