نام: احمد – ۱۲ ساله (من خطابش میکنم پسر قشنگم) – مبتلا به سندروم داون
وضعیت: مسئولیت مراقبت از او برعهده زنِ برادرش است. دختری ۱۳ ساله که خودش بچه کوچکی دارد و در کودکی، همسر و مادر شده است. پدر و مادر کجا هستند؟ پدر بهعنوان یک کارگر افغانستانی روزمزد، از ساختمانی سقوط کرد و فوت شد. مادرش با یک بیماری صعبالعلاج، سرپرست آنها بود. حالا مادرش کجاست؟ بدون بچهها و بدون هیچ سرمایه و فرصتی برای جمعکردن لوازمش، رد مرز شد. کلمه رد مرز، تلخی این اتفاق را نشان نمیدهد. درواقع، مادرش را بدون فرزندانش -احمد و خواهر کوچکترش- اخراج کردند.
چند روز پیش، دوستی از من پرسید: «واقعا بچهها رو هم بدون پدرومادر یا سرپرست اخراج میکنن؟» احتمالا سوالش به این خاطر بود که حدود بیست درصد بچههای خانه کوچکی که مادرم اداره میکند، افغانستانی هستند و من میتوانم بهعنوان یک شاهد عینی، پاسخی براساس واقعیت بدهم.
چهره پنهان سازماندهی اتباع
واقعیت این است که اخراج افغانستانیها بهشکل ضربتی و با نامِ مثلا سازماندهی اتباع، در حالی دارد انجام میشود که میتواند بعدها همچون یک ننگ بر پیشانیمان بماند و از یادآوریاش شرم کنیم.
هیچکدام از فعالان حقوق مهاجران، مُنکر سازماندهی و خروج اتباع غیرقانونی نبوده و نیستند، اما مسئلهشان فقط «خروج» نیست؛ چگونگی «خروج» است. حالا که بعد از جنگ ۱۲ روزه که هنوز گیج و گنگیم و نمیدانیم چرا اخراج اتباع، به یک ضرورت تبدیل شد (سادهانگارانه است این شکل از اخراج را گردن آن چندنفر از اتباع که در جاسوسی دست داشتند، بیندازیم)، صدایِ دغدغهمندان، آزاداندیشان و عدالتخواهان برای یک چیز بلند است: همزبان و همسایهمان را با کرامت و با حفظ شأن انسانی به خانهاش بفرستید.
اخراج اجباری، به خودی خود، رنجی عمیق و غمانگیز دارد؛ حالا به همه اینها، «جدایی اجباری از خانواده»، «بدعهدی صاحبخانه یا صاحبکار»، «سرگردانی و بلاتکلیفی در مرز ایران» و «حس بیفردایی» را هم اضافه کنید. اینها زخمهایی هستند که نه تنها بر روح مهاجران، بلکه بر وجدان جمعی بسیاری از ما نیز مینشینند.
سهم ما در این میان
در مواجهه با این حجم از رنج، تبعیض، دیگریسازی و بیاخلاقی چه میشود کرد؟
درباره این واقعیتها، درباره احمد و هزاران نفر مثل او، حرف بزنیم. نگذاریم سکوت، بر این دردها سایه بیندازد.
اگر میتوانیم، از سازمانهای مردمنهادی که به این خانوادهها و کودکان کمک میکنند، حمایت کنیم. همچنین اگر شرایطش را داریم در جابهجایی و سفر آنها تا مرز، امور حقوقی مربوط به بازپسگیری ودیعه مسکن و… کمک کنیم.
به یاد داشته باشیم که پشت هر تصمیمی، انسانهایی با زندگیهای واقعی وجود دارند. در برخوردهای روزمره، همدلی و احترام را تمرین کنیم. تمامقد جلوی بیاحترام و ظلم بر دیگری، بایستیم و اجازه ندهیم جریان مهاجرستیز بیش از این، صدایش را بلند کند.
از نهادهایی که فعالانه در زمینه حقوق مهاجران فعالیت میکنند، حمایت کنیم. با امضای طومارها، شرکت در تجمعات مسالمتآمیز یا به اشتراک گذاشتن کمپینهایشان، صدای خود را بلند کنیم. وقتی افراد بسیاری صدایشان را بلند میکنند، میتوانیم کمی امیدوارم باشیم که شاید صدای جمعی ما نادیده گرفته نمیشود.
گروههای زیادی کمکهای حقوقی حیاتی (در ایران)، سرپناه و نیازهای اولیه (در افغانستان) را برای خانوادههای افغانستانی فراهم میکنند. مشارکت در این تلاشها، چه مالی و چه از طریق روشهای دیگری میتواند رنج اخراج بیضابطه را کم کند.
مدام به خودمان و دیگرانی که با هشتگ «اخراج افغانی مطالبه ملی» سهمی در این ظلم و بیاخلاقی داریم، یادآوری کنیم که حتی در شرایط پیچیده نیز باید کرامت انسانی افراد حفظ شود.
در نهایت، در لحظههای خلوت با خویشتن این را به خودمان متذکر شویم، کسی که از مهاجر افغانستانی «دیگری» میسازد، دامنه بیاخلاقی او قرار نیست فقط به همینجا ختم شود. فرصتش که پیش بیاید، از «شهرستانی» و «ترک» و «بلوچ» و «اقلیتهای دیگر» و… هم «دیگری خطرناک» میسازد.