وقتی جهان برای شکوهت محقر است
وقتی قصیده در خم بغضت مکدر است
وقتی جهان رسیده به تمجید طالبان
طوق طلای اسب تو بر گردن خر است
وقتی رجز قصیده ی غرای عشق توست
وقتی غزل چکیده ی الله اکبر است
تو رشته رشته کوه بلندی که آسمان
در پیش تو شکسته و از تپه کمتر است
تو انعطاف روح بلندی که شاه عشق
مسعود شعله زار نفسهای پرپر است
شیری که پنجشیر ، ترا نعره می کشد
کوهی که ارتفاع تو از آسمان سر است
حالا عقاب تیز پر آسمان تویی
حالا غزل بوصف تو چون بال بی پر است
کوه رجز برای تو چون موم می کنم
غم را من از نگاه تو محروم می کنم
فریاد شو تو بر سر کفتارهای جهل
آتش بزن به خرمن غدارهای جهل
در هم بریز قاعده های خرافه را
ویران بکن عمارت دارالخلافه را
ایمان تو خشاب تفنگ عدالت است
دستان تو قبیله ی تنگ عدالت است
دنیا به پیش سرو تو تعظیم می کند
وقتی خرد به سمت تو تقدیم می کند
آزاده باش این هنر سرو باغ ماست
چشمان تو به جاده ی باور چراغ ماست
حالا دوباره از غزلم شور می چکد
بر سرزمین خسته ی تو نور می چکد
از رقص باد در دل صحرای جان نترس
چون کوه باش از رجز طالبان نترس
هیمالیای سخت و تناور در اوج باش
از لرزه های هرزه ی هر ناگهان نترس
آرامش زمین و زمان در نگاه توست
از غرش شکنجه ی صد آسمان نترس
باران بشو به روی تن باغ دل ببار
از خشکی زمین و غم شوکران نترس
حالا عقاب زنده ی این سرزمین تویی
دست خدا بگیر و برو از خزان نترس
جابر ترمک
شاعر شهرستان قیروکارزین از توابع استان فارس جمهوری اسلامی ایران