زمانی که عزیزه اکبریان، ۲۵ ساله، افغانستان را با شوهرش به مقصد ترکیه ترک کرد، تصور میکرد موانع و محدودیتهای زندگیاش به پایان خواهند رسید و او به آرامش و آزادی دست مییابد. اما نمیدانست که سرنوشت چه بازی تلخی را با او در پیش خواهد گرفت.
عزیزه در حالی که نمیتواند جلو اشکهای خود را بگیرد، میگوید در ماه مه ۲۰۲۴ یک روز به خانه آمدم متوجه شدم که همسر و پسرم در خانه نیستند. به او زنگ زدم ولی تلفنش خاموش بود، با پلیس و اداره مهاجرت تماس گرفتم ولی هیچکسی نتوانست سرنخی از آنها پیدا کند.
تا اینکه یک ماه بعد همسرش از اداره مهاجرت سازمان ملل در ولایت نیمروز به عزیزه زنگ زد و گفت که پلیس ترکیه او و پسر چهارساله آنها را از مسیر ایران به افغانستان اخراج کرده است.
عزیزه اکبریان یکی از صدها زن خواننده، هنرمند و فعال است که میگوید با «تهدید فزایندهای» در جامعه به شدت سنتی و مذهبی افغانستان رو به رو بود و در بحبوحه نگرانیها از بازگشت دوباره طالبان به قدرت در آگوست/اوت ۲۰۲۱ از افغانستان خارج شد.
عزیزه و شوهرش هر دو کارت اقامت یک ساله ترکیه (کیملیک) گرفته بودند که باید هرساله تمدید میکردند.
آنها در شهر قیصری ترکیه صاحب فرزند شدند و دوستان جدیدی پیدا کردند.
عزیزه در کنار دیگر پناهندگان در کلاسهای زبان ترکی، انگلیسی و موسیقی شرکت میکرد.
«در همین خانواده کوچکی که بودیم، بسیار خوب و خوشحال زندگی میکردیم، من روزانه آرمین جان را بیرون میبردم و بازی میکردیم. وقتی پدرش از کار برمیگشت هفتهای یک بار رستوران میرفتیم، تنها دلخوشیام، آرمین و پدرش بود.»
اما این دلخوشی یک شبه از آنها گرفته شد. آنها مانند هزاران پناهنده دیگر افغان در ترکیه، اجازه سفر از یک شهر به شهر دیگر را نداشتند. باید هر ماه به اداره مهاجرت گزارش میدادند ولی با این حال میگوید از زندگی راضی بودند.
عزیزه اشکهای خود را از صورتش پاک میکند و میگوید: «من حداقل بزرگسال هستم و شاید بتوانم جدایی پسرم را تحمل کنم. اما پسر چهار سالهام نمیتواند دوری از من را تحمل کند، او دچار مشکلات روحی و روانی شده و هر زنی را که میبیند، تصور میکند مادرش است.»
اکنون این زن جوان که آرزوهای زیادی برای خود، خانواده و پسرش داشت، تنها زندگی میکند و خود نیز از مشکلات روحی و روانی رنج میبرد.
پدر همراه با پسر چهار ساله اخراج شدند
ترکیه در سال ۲۰۲۴ عملیات اخراج پناهجویان بدون مدرک اقامت در این کشور را تشدید کرد و حتی شماری از افغانها با داشتن مدارک اقامت از بدرفتاری پلیس شکایت میکردند. برخی از آنها مدعیاند که مجبور به امضای اسناد بازگشت داوطلبانه شده و به افغانستان بازگردانده شدهاند.
روزی که پلیس شوهر عزیزه را بازداشت کرد، او اسناد اقامتش را در خانه جا گذاشته بود و آنها او و پسرش را مانند صدها پناهجوی دیگر از طریق مرز ایران به افغانستان اخراج کردند.
عزیزه میگوید اداره مهاجرت به او گفت که آنها هرهفته صدها پناهجو را اخراج میکنند و درباره موارد خاص نمیتوانند پاسخگو باشند.
دولت ترکیه در مورد ادعاهای بدرفتاری با پناهجویان به سوالهای بیبیسی پاسخ نداد.
یک مقام حکومت طالبان به بیبیسی تایید کرد که در شش ماه گذشته ترکیه ۱۲هزار پناهنده افغان را از طریق هوایی به افغانستان اخراج کرده است.
«اوایل پدرم از عضویت در گروه موسیقی حمایت میکرد»
عزیزه عضو اولین گروه موسیقی دختران بامیانی بنام گروه «صلصال» بود.
گروه متشکل از هشت دختر نوجوان بود که با لباسهای سنتی هزارگی در محافل خرد و بزرگ در سطح ولایت بامیان، کشور و حتی در خارج از کشور، ترانههای محلی و فراموش شده محلی را اجرا میکردند و درآمد خوبی هم داشتند.
عزیزه میگوید: «در اوایل پدرم از من حمایت میکرد اما پس آنکه پشت در خانه ما نوشتند: ‘به خانه رقاصه خوش آمدید’، دیدگاه پدرم تغییر کرد و مرا از خانه بیرون کرد.»
پس از آنکه شهر بامیان در سال ۲۰۱۵ به عنوان نخستین پایتخت فرهنگی سازمان همکاریهای منطقهای جنوب آسیا (سارک) اعلام شد، ناصر سروش، دنبورهنواز سرشناس، این گروه را ایجاد کرد.
او اسم این گروه هنری دختران را «صلصال» گذاشت که نام یکی از دو مجسمه بودا در مرکز بامیان بود. مجسمههای صلصال و شهمامه که در حدود قرنهای سوم تا هفتم میلادی در دل کوه تراشیده شده بودند، در سال ۲۰۰۱ میلادی، در آخرین سال دوره اول حکومت طالبان با کارگذاری مواد انفجاری در پای آنها و شلیک تانک تخریب شدند.
بازگشت یک زن آوازخوان به افغانستان ریسک بزرگی است
با افزایش شهرت این گروه در سطح ولایت بامیان و کل کشور افغانستان، تهدید و ارعاب آنها نیز افزایش یافت.
هرچند این گروه نوپا و آماتور تشویقکنندههای زیادی داشت، رهبر گروه هنری، ناصر سروش و دیگر اعضای گروه پیوسته از طریق شبکههای اجتماعی تهدید دریافت میکردند.
عزیزه میگوید: «وقتی ما در روی صحنه آواز میخواندیم، به سوی ما سنگ پرتاب میکردند.»
با آنکه دوری از آرمین کوچک برای این مادر جوان سخت و طاقتفرساست، ولی او میگوید که برگشت به افغانستان برایش ناممکن است.
او میگوید: «بازگشت به افغانستان برای یک زن آوازخوان ریسک بزرگی است، من نمیتوانم جانم را به خطر بیندازم، میدانم که پسرم از من دور است، اما من حداقل زنده هستم.»
تنها امید این خانواده دور افتاده از همدیگر، تماس ویدیویی کوتاه است، آن هم اگر اینترنت ضعیف و بیبرقی افغانستان به آنها مجال برقراری چنین تماسی را بدهد.