وطنفروش نبودم، وطنبهدوش شدم
غزل نشد وطنم، اشکِ بیامان: وطنم! فرار میکنم از این وطن به آن وطنم قلمروِ کلماتم مرا که اکنون راند جزیره شد وطنم، ابر خونچکان
تازهترینها:
غزل نشد وطنم، اشکِ بیامان: وطنم! فرار میکنم از این وطن به آن وطنم قلمروِ کلماتم مرا که اکنون راند جزیره شد وطنم، ابر خونچکان
می آیم آبوار فرود با شتاب و شکوه از فراز فیروز کوه چشمهایم را مردی پر میکند که چپلی هایش را وصله میزند چوپانی با
كمك كنيد به نوباوگان جنگ زده به آهوان هراسيده ی پلنگ زده ببر عروسك و اسباب بازي و گل سر براي دختر آواره ي تفنگ
هجوم حادثه ها با هم است همسایه صبور باش زمان مرهم است همسایه نخواه جای تو باشم زمان دلتنگی مگر که در به دری خود
بیا که بارِ دیگر «ریز و چاک چاک» شوی به گوشه گوشه پنجشیر زیر خاک شوی.. بیا که هر یکی از ظلمِ تو جگر خون