پنج‌شنبه 6 جدی 1403 برابر با Thursday, 26 December , 2024

بعد از به قدرت رسیدن طالبان در آگوست ۲۰۲۱ و ورود این گروه تروریستی به کابل، زندگی زنان افغان مخصوصا زنان فعال در زمینه های فرهنگی، اجتماعی و سیاست مختل شد. تمام امید و آرزوهایی که در رابطه با بهتر شدن شرایط زنان در افغانستان داشتند از بین رفت. بسیاری از کارکنان دولت، خبرنگاران و روزنامه نگاران، فعالان سیاسی ، قضات زن و استادان دانشگاه برای در امان ماندن از آزار و اذیت طالبان مجبور به ترک وطن و مهاجرت شدند.

فرشته روزنامه نگار در یکی از رادیوهای افغانستان، که همسرش را چند سال پیشتر در یکی از حملات طالبان از دست داده است، برای فرار از چنگ طالبان، با فرزندانش، راهی پاکستان شدند و حال مانند هزاران مهاجر دیگر افغان، دشواری‌ها و رنج ناشی از غربت را با جان و روان خود تجربه می‌کنند. فرشته به تازگی از فرانسه درخواست حفاظت کرده و در انتظار پاسخ به سر می‌برد. او سرگذشتش را برایمان بازگو می کند.

«روز ۱۵ اگست من در دفتر کارم بودم که خبر رسید طالبان وارد کابل شده‌اند. با شنیدن این خبر تمامی آرزوها و امیدهایم به نومیدی بدل شد و نگرانی از یک فردای نامعلوم، نه تنها برای خودم و فرزندانم بلکه برای میلیون‌ها تن از هموطنانم، سراپایم را فرا گرفت. با مسئولان دفترم صحبت کردم و سپس با موافقت و توصیه آن‌ها، دفتر را به قصد خانه ترک گفتم.

در راه به فرزندانم در خانه زنگ زدم و گفتم که تا آمدن من در را به روی هیچکسی باز نکنند. می‌ترسیدم در غیاب من اتفاقی برای آن‌ها بیفتد.

با آمدن طالبان، زنان از حق کار و آموزش محروم شدند

از فردای آن روز، من و فرزندانم به بهانه مسافرت به مزار شریف، خانه را ترک کردیم و بعد از چندین روز سرگردانی این سو و آن سو، بالاخره نزد خاله‌ام در یکی از مناطق کابل رفتیم.

هنوز دو هفته از آمدن طالبان نگذشته بود که افراد گروه به رادیوی محل کار ما آمدند و به مسئولان گفتند که زنان دیگر حق کار را ندارند. به این ترتیب، امیدواری من برای ادامه کار روزنامه نگاری به نومیدی کامل بدل شد.

تجربه تلخ من از خشونت‌هایی که از سوی خانواده همسرم، پیش از مرگ او و بعد از آن به من تحمیل شده بود و فعالیت‌های مداوم من به عنوان یک خبرنگار و فعال حقوق زنان، مرا در موقعیتی قرار داده بود که به راحتی می‌توانستم هدف انتقام جویی شخصی یا سیاسی قرار بگیرم.

در آن روزهای سخت ناامیدی و اضطراب، از یک طرف می‌ترسیدم که خانواده‌ خوسورم بار دیگر مرا تهدید و مجبور به ازدواج با برادر کوچک شوهر مرحومم کند و از طرفی هم نگران بودم که طالبان، هم به دلیل فعالیت‌هایم به عنوان خبرنگار زن و هم به سابقه کاری شوهرم در بخش امنیتی، مرا دستگیر کنند. اما با وجود این نگرانی‌ها نمی‌توانستم به آسانی بپذیرم که با آمدن این گروه، زندگی زنان افغان که ما سال‌های برای بهبود آن رنج و زحمت کشیده بودیم، یک شبه برباد شود.

اعتراض و تظاهرات زنان علیه طالبان

به همین دلیل بود که درجریان دوماه بعد از برگشت طالبان به قدرت، در تمامی اعتراضات و تظاهرات آشکار و پنهان علیه افکار قرون وسطایی این گروه در مورد زنان شرکت می‌کردم تا سهم خود را به عنوان فعال حقوق زنان انجام داده باشم.
در جریان یکی از همین اعتراضات در کابل، من با گروه چند نفری از زنان در مرکز کابل اقدام به تظاهرات کردیم و علیه طالبان شعار دادیم. به زودی افراد مسلح طالبان ما را محاصره و دستگیر کردند و به یکی از قرارگاه‌های امنیتی در مرکز کابل بردند.

ما بی اندازه ترسیده بودیم و نگران بودیم که بعد از زندانی شدن، هدف شکنجه و بد رفتاری قرار بگیریم. در آن روزها قصه‌های تلخ دستگیری و شکنجه تعدادی از زنان که علیه طالبان اعتراض کرده بودند یا این که به دلیل فعالیت‌های قبلی شان در رژیم جمهوریت، تحت تعقیب بودند، همه جا شنیده می‌شد. در مرکز امنیتی طالبان به این فکر بودم که چگونه از چنگ آنان نجات پیدا کنم. خوشبختانه، بهانه‌ای به فکرم رسید و به یکی از افراد طالبان گفتم که من در تظاهرات شرکت نداشتم بلکه برای گرفتن پول از بانک در محل حاضر بودم و اشتباهی مرا دستگیر کرده‌اند. چون کارت بانک نزدم بود آن‌ها بعد از دیدن آن حرفم را پذیرفتند و رهایم کردند و من هم با ترس و عجله به خانه خاله ام برگشتم.

متاسفانه با وجود رهایی، هراس من از دستگیری دوباره و انتقام جویی خانواده همسرم همچنان پا برجا بود. افراد دیگری از طالبان عکس مرا به ملا امام منطقه اصلی سکونت ما نشان داده و گفته بودند که می‌خواهند مرا پیدا کنند.

مرز تورخم و اولین تجربه تلخ مهاجرت

من و فرزندانم چندین هفته پنهانی زندگی کردیم تا این که تصمیم گرفتیم از طریق مرز تورخم، که تازه همان روزها باز شده بود، به پاکستان فرار کنیم. در آن روزها هزاران تن از افغان‌ها، برای گرفتن پاسپورت در برابر وزارت داخله در کابل و برای گرفتن ویزا در مقابل سفارت‌خانه‌های خارجی انتظار می‌کشیدند و تصور این که کسی بتواند این مدارک را به آسانی به دست بیاورد محال بود. من در دوره حکومت قبلی برای خودم و فرزندانم پاسپورت گرفته بودم ولی گرفتن ویزا برای پاکستان برایم کار سختی بود. چون پول زیادی نداشتم، تعدادی از وسایل و اسباب شخصی را فروختم و با دادن رشوت، بالاخره ویزای عاجل مریضی برای پاکستان را گرفتیم.

صبح یک روز هفته اخیر اکتوبر بود که تصمیم گرفتیم با دو پسر ۱۱ ساله و ۸ ساله و دختر ۷ ساله‌ام راهی پاکستان شویم. چون طالبان به زنان تنها اجازه نمی‌دادند کار یا مسافرت کنند، ما به همراهی ایور خاله‌ام، سوار موتر شدیم و خود را به تورخم رساندیم. او در تورخم با ما خداحافظی کرد و برگشت و ما در نزدیکی دروازه مرزی در میان هزاران زن دیگر صف کشیدیم تا از مرز بگذریم.

به سختی می‌توانم رنج و دردی را که طی یک روز انتظار در تورخم به عنوان یک زن در میان هزاران زن آواره و بدبخت دیگر، متحمل شدم، بیان کنم.

طالبان برای کنترول مسافران، زنان و مردان را از هم جدا کرده بودند و به زنانی که همراه و «محرم» نداشتند اجازه نمی‌دادند از مرز بگذرند. آن‌ها پسر بزرگم را که ۱۱ ساله بود به عنوان یک مرد از ما جدا کردند و در صف مردان بردند. من چندین ساعت تلاش کردم و با قبول صدها بار دشنام و لت و کوب، توانستم دوباره او را با خود بگیریم در حالی که همان طالبان به من می‌گفتند چون مرد همراه ما نیست، نمی‌توانیم از مرز بگذریم.

ما در طول ساعت‌ها انتظار در مرز، نه به آب و غذا دسترسی داشتیم و نه هم به جایی برای رفع نیاز‌های ابتدایی انسانی. بسیاری از مردم از روی ناامیدی و ناتوانی، از رفتن منصرف می‌شدند و بر می‌گشتند اما من و فرزندانم با وجود اینکه بکس‌ها و اسباب ما گم شد، مقاومت کردیم. بالاخره یک مرد افغان برای گذشتن از مرز به ما کمک کرد و به طالبان گفت که همراه او هستیم.

زندگی غیرقانونی و هراس روزانه در پاکستان

ما از هنگام ورود به پاکستان تا کنون در یک خانه کرایی در نزدیکی اسلام آباد زندگی می‌کنیم. در روزهای اول در یک هوتل اقامت داشتیم اما چون پول نداشتم مجبور شدیم آن جا را ترک کنیم. تجربه زندگی من در پاکستان، اگر تلخ تر و دردناک تر از زندگی زیر سلطه طالبان نباشد، بهتر از آن هم نیست.

با وجود تلاش‌های زیادی که کردم، مقام‌های پاکستانی حاضر نشدند ویزای اقامت ما را تمدید کنند. ان‌ها به بهانه‌های مختلف و برای اخذ پول، کار مرا به عقب می‌انداختند و بعد از این که فهمیدند پول ندارم تا به آنها بدهم، از چندین ماه به این سو دیگر اصلا جوابی هم به من نداده‌اند.

من و فرزندانم بدون ویزا و در حالت غیرقانونی زندگی می‌کنیم. من از ترس این که پولیس مرا کنترول نکند کمتر از خانه بیرون می روم و فرزندانم، اگرچه به مکتب رسمی پاکستانی می‌روند اما کوچکترین امیدواری برای گرفتن دیپلوم یا تصدیق نامه ندارند. پاکستان به فرزندان مهاجران سند رسمی آموزش نمی‌دهد.

در چند ماه اول ورودم به پاکستان که سند رسمی داشتم، برای مدتی با یکی از تلویزیون‌های محلی کار می‌کردم تا مصارف خانوادمه‌ام را تامین کنم اما بعد از مدتی مجبور شدم کارم را رها کنم. ترسیدم که طالبان و خانواده شوهرم که مرا در تلویزیون محلی دیده بودند، در پاکستان نیز دنبال دستگیری و انتقام جویی از من باشند.

اما باید بگویم که این ترس و هراس، مانع تلاش‌های من برای دفاع از حق زنان و دختران برای کار و آموزش نشده است و نخواهد شد. از مدتی که در اینجا هستم فعالیت‌های مدنی و فرهنگی ام را برای دفاع از حقوق زنان نه تنها رها نکرده بلکه بیشتر کرده‌ام. در کنار سایر خبرنگاران و فعالان زن و مرد افغان، تقریبا در تمامی اعتراضات و تظاهرات مدنی خبرنگاران و مهاجران افغان در پاکستان حضور یا سهم فعال داشته‌ام.

در بیشتر کنفرانس‌ها و نشست‌های سیاسی و فرهنگی، وضعیت زنان، خبرنگاران و وسیع تر از آن، وضعیت مهاجران را توضیح و نسبت به عواقب وخیم این وضعیت هشدار داده‌ام. به همین علت است که طالبان بهانه کافی برای آزار و اذیت و حتی دستگیری من دارند. آنان در این جا نفوذ زیادی دارند چون پاکستان سال‌ها پایگاه اصلی شان بوده است.

این است که به عنوان یک مهاجر و به عنوان یک فعال حقوق زنان، هیچوقتی در اینجا احساس امنیت نکرده‌ام. تجربه یک دوست خبرنگارم هیچوقت فراموشم نخواهد شد که پولیس پاکستان او را دستگیر کرد و بعد از تحقیر و اذیت بسیار، در بدل پول آزادش کردند.

در پاکستان هر لحظه ممکن است اتفاقی برای من بیفتد و من از هراس چنین اتفاقی، کمتر با کسی تماس می‌گیرم و سرگذشتم را تعریف می‌کنم.

جهان باید بداند بر زنان افغان چه می‌گذرد

تنها امیدواری من در این روزهای دشوار، درخواستی است که چند ماه پیش به سفارت فرانسه داده‌ام و منتظر پاسخ آن هستم. دوستانم در سازمان خبرنگاران بدون مرز زمینه مرا مساعد کردند تا به سفارت مراجعه کنم.

البته همه این تلاش‌ها برای من ساده و آسان نبوده است. تجربه تماس با سفارت و تجربه دشوار مصاحبه برای وصل کردن و بازگویی تکه‌پاره‌های زندگی از هم پاشیده‌ای ما که ما داریم، کار آسانی نیست. می‌دانم که من و فرزندانم، مانند دیگران، از نظر روانی خیلی آسیب زده شده‌ایم.

حال تنها چشم امیدم به پاسخ فرانسه دوخته شده است. نمی‌دانم که پاسخ آن‌ها چه خواهد بود اما حداقل خواستم با بازگو کردن سرگذشت خود، داستان زندگی برباد رفته هزارن زن و هموطن مهاجر دیگر را در معرض دید قرار دهم. جهان باید بداند که بعد از دو دهه تلاش مشترک برای یک آینده بهتر در افغانستان، با بازگشت طالبان، چه سرنوشت سیاهی در انتظار زنان و مردان افغانستان است.»

منبع: مهاجر نیوز

لینک کوتاه: https://mohajer.news/?p=4705
Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp
Email
0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آخرین مطالب
آخرین دیدگاه ها
پر بازدیدترین ها
0
دیدگاه شما ارزشمند است، لطفا نظر دهید.x