حمیده میرزاد شاعر و نویسنده ی مهاجر افغانستانی است که در هرات متولد شده است و تجربه ی یک دوره زندگی در ایران را دارد. در سال ۱۳۷۴ مقام اول را در مسابقات استانی شعر را کسب کرد و اشعارش در روزنامه خراسان و قدس مشهد به چاپ رسید . در سال۱۳۷۹ سرگذشت کوتاه و تعدادی از سرودههایش در کتاب شعر زنان افغانستان (به کوشش مسعود امیرشاهی) در پاریس به چاپ رسید. در همان دوره بود که همزمان با تحصیل در مکتبهای خود گران بهعنوان آموزگار در خدمت کودکانی بود که به دلیل مهاجرت از حق تحصیل در ایران محروم بودند.
بعد از ده سال وقفه در سال ۱۳۹۲ از طریق رسانه های اجتماعی فعالیت خویش را آغاز کرد و با جدیت به شعر پرداخت! سرودههای گذشته را ویرایش کرد و اولین دفتر سرودههایش بانام (میخواهم ایستاده بمیرم) در پاییز ۱۳۹۳ از آدرس انتشارات امیری در کابل منتشر شد. در سال ۱۳۹۵ دفتر دوم سرودههایش به نام (قطرهای مانده به دریا شدنم) از آدرس خانهی شعر جوان در هرات منتشر شد که این مجموعه در سال ۱۳۹۶ بهعنوان کتاب سال برندهی کلک زرین شد.همین مجموعه در سال ۱۳۹۹ نیز از چشنوارهٔ ماوراء مدال شایستگی گرفت. در سال ۱۳۹۶ اولین داستانش بهعنوان (نیمهی تاریک یک رؤیا) از طریق نشر نبشت منتشر شد. سال ۱۳۹۸ برگزیدهای از سرودههای برات علی فدایی هروی به انتخاب او، از طریق انتشارات تاک در کابل به چاپ رسید
در سال ۱۳۹۹ و با شروع عصر کرونا مجموعه ای از سروده های شاعران پارسی زبان از سراسر دنیا را در مورد فلسفهٔ عصر کرونایی در ناروی نشر کرد که درآمد حاصل از فروش این کتابها به کودکان کار در افغانستان تعلق میگیرد. در همین سال مجموعهٔ هیاهوی زرد که حاوی آخرین سروده های بانو میرزاد است به کوشش انتشارات آن؛ وارد بازار کتاب افغانستان شد.
در ناروی به مدت دو سال بهعنوان تهیهکننده و گوینده در بخش افغانستان رادیو راه ابریشمکار کرد، در این مدت تقریباً صد برنامه در مورد ادبیات، هنر و مشکلات اجتماعی زنان افغانستان تهیه کرد که همه پخششده است. هماکنون در بخش فرهنگی با شهرداری منطقه همکاری دارد و همزمان دانشجوی رشتهی علوم رسانه و ارتباطات دانشگاه اسلو است.
کتاب «زن تجزیهشده» نخستین رمان حمیده میرزاد، شاعر و نویسندهی افغانستان که پیش از این به زبان فارسی منتشر شده بود، توسط انتشارات «push» در انگلستان به زبان انگلیسی به چاپ رسید.او در رابطه با چاپ این کتابش میگوید:«وقتی کتابی به زبان جهانی به چاپ میرسد، روایتهای مان به طور گستردهتری شنیده میشود و فرصت مییابیم با طیف گستردهتری از جامعه تعامل داشته باشیم. آنهایی که طبق جهانبینی خود ما را تماشا میکنند، میتوانند واکنشها، بیماریها و دردهای ما را با دید بازتر قضاوت کنند.»
نمونه سروده :
حس من از پرنده شیرین است، باورم هست سوی پنجره ها
عشق را لمس کرده ای آیا، در شب گفت و گوى پنجره ها؟
در اُفق بار بار ميرقصد، گیسوی عاشقانه هاى سپيد
ميرود تا که وام گیرد مهر، از تب خلق و خوی پنجره ها
آرى امشب سکون مطلق ام و از زمستان پیش رو دورم
سایه بانم فقط، فقط دستی است دستی از روبروی پنجره ها
تا معمای آسمان حل شد، پیش چشم غرور مردم شهر
ناله ى اعتراض معنی شد، در سکوت گلوی پنجره ها
گر بهار سپید میخواهي، باید از انزوا برون بروی
باز و روشن کند خیالت را، بازهم عطر و بوی پنجره ها
ما که از این غبار میگذریم با گریز از جهالتی مفرط
بهتر اینست، اینکه ساخته ايم شعر از های و هوی پنجره ها
باز فریاد کن رهایی را، امتداد شکفتنی دیگر
انعکاس صدای ما جاريست از بلندای کوی پنجره ها