در نوروز سال جدید یک مجتمع تفریحی در تهران با عنوان بام لند، به اتباع افغانستان اجازه ورود نداد. صاحبان مجتمع دلیل این اقدام را تامین آرامش ایرانیان عنوان کردند. این عمل در شبکه های اجتماعی با عنوان مهاجر ستیزی در ایران مطرح و با واکنشهای بسیاری روبرو شد. بسیاری از نویسندگان و فعالین فرهنگی ایرانی نیز از این اقدام انتقاد کردند و آن را مهاجر ستیزی نامیدند. لازم به ذکر است هر زمان که اتفاقی می افتد مبنی بر نژاد پرستی ایرانیان، برخی از افغانستانی ها انتقادات تندی بر علیه ایرانیان روا می دارند.
پدیده مهاجرستیزی در ایران، چیز جدیدی نیست و سالیان دراز است که اتباع افغانستانی مقیم ایران با آن مواجه اند. در موردی دیگر، دیوار نوشته ای در یک پارک اصفهان این عبارت را نوشته است: «ورود سگ و افغانی به این پارک ممنوع است.» با همه اینها، واقعه «باملند» فرصتی است برای پرداختن به این چنین موضوعات.
سلمان رشدی، نویسنده رمان جنجال برانگیز «آیات شیطانی» چندین سال پیش در یک مصاحبه گفته بود که یکی از عاملهای مهمی که به نویسنده جهانی شدنش کمک کرده، پاسپورت بریتانیاییاش است. گفته بود که کتابچه پاسپورتش قیمتیترین کتابی است که در عمرش خوانده است. او از پاسپورت هندیاش بهعنوان «چیز بیارزش» یاد کرده بود. مقصود از این نقل قول تأکید بر این نکته است که خلاف شعارهایی که هر روزه درباره رواداری و برابری انسانی و حقوق بشر و دموکراسی طرح میشود، اینکه شما پاسپورت کدام کشور جهان را دارید، در نحوه رفتار دولتها و مردم جهان با شما تأثیر قطعی دارد.
جورج اورول در «قلعه حیوانات» نوشته بود، انسانها برابرند، اما بعضی از آنها برابرترند. با وجود آنکه این کلام اورول، در سیاق دیگری به قلم آمده، ولی واقعیت جهان بیرحم و آشفته امروزی را بهخوبی آیینهداری میکند.
همین اکنون دهها میلیون انسان در روی زمین بهعنوان مهاجر زندگی میکنند. بسیاری از آنها از اندکترین حقوق و امتیازات زیست انسانی بهرهمند نیستند. در این میان، گاهی همان کشورهایی که بیشتر از دیگران از حقوق بشر و رواداری و انساندوستی حرف میزنند، بهگونهای با مهاجران رفتار میکنند که یکسره با موازین حقوق بشری در تضاد کامل قرار دارد و ثابت میکند که از حرف تا عمل فرسنگها فاصله وجود دارد. با آنکه همیشه از کوچک شدن جهان سخن زده میشود و با وجود آنکه کشورهایی هستند که با شهروندان خود موازین حقوق بشری را کاملاً رعایت میکنند و تخطی از آن را برنمیتابند، اما برخورد همین کشورها با مهاجران کاملاً فرق میکند؛ گویی مهاجران از دایره انسانیت خارجاند و اصول حقوق بشر در مورد آنها صدق نمیکند.
همین اکنون میلیونها تن از مهاجران اهل افغانستان در ایران زندگی میکنند. بسیاری از آنها سالها است در این کشور سکونت دارند، ولی شماری از آنها پس از تسلط طالبان بر افغانستان به آنجا رفتهاند. مهاجرستیزی در میان ایرانیان از گذشته وجود داشته و امر تازهای نیست. علتهای مختلفی پشت سر این ماجرا قرار دارد. یکی از این علتها این است که بسیاری از آنهایی که به ایران میروند، از روی ناگزیری تن به این کار میدهند، ولی به دلیل اینکه از قشر کارگر و بیسواد جامعهاند، رفتارهایی از آنها سر میزند که قضاوت جامعه میزبان را نسبت به آنها منفی میکند. علاوه بر آن، افکار ملیگرایانه در ایران رسوخ فوقالعاده دارد و همین باعث شده که ایرانیان نسبت به دیگران ذهنیت منفی داشته باشند، خاصه در صورتی که آن دیگران از کشوری عقبمانده به ایران آمده باشند. احتمالاً آن شمار از ایرانیانی که با مهاجران افغانستان رفتار ستیزهگرانه دارند، خودآگاه یا ناخودآگاه میخواهند با مهاجرستیزی عقده حقارتی را که در برابر کشورهای پیشرفته احساس میکنند، تسکین دهند.
با همه این احوال، عجیب این است که مردم افغانستان از همسایهها توقع دارند که با آنان با مهربانی و رواداری رفتار کنند و کرامت انسانی آنها را پاس بدارند، حال آنکه خودشان با خودشان با ستم و تبعیض رفتار میکنند و هرگز با یکدیگر سازگاری ندارند. مناسباتی که در داخل کشور حاکم است، مناسباتی ظالمانه است. در این مناسبات، آخرین چیزی که از آن سخن زده میشود، کرامت انسانی است. کسی که در داخل کشورش از کرامت انسانی بهرهمند نباشد، نباید انتظار داشته باشد که دیگران با وی رفتاری صورت دهند که شأن انسانیاش را نگه دارد. اوضاعی که انسان افغانستانی در مهاجرت دارد، انعکاسی است از وضعیتی که این انسان در داخل کشور در آن قرار دارد.
در میان جامعه فرهنگی افغانستان اشخاصی هستند که تصور میکنند اشتراکات فرهنگی و زبانی ما با ایرانیان باید محملی باشد برای نزدیکی هرچه بیشتر فارسیزبانان ایران و افغانستان. این اشخاص با ترسیم جهانی آرمانی در گذشته که در آن، ایرانشهریها در اوج غرور و افتخار قرار داشته و متحدانه بر همه چالشهای بزرگ غلبه میکردهاند، میخواهند تلقین کنند که این کار در آینده هم روی میدهد. واقعههایی از جنس آنچه در مجتمع فرهنگی تفریحی «باملند» در نوروز روی داد، باید به این اشخاص خیالاندیش و خوشباور فهمانده باشد که نباید روی مقولات فرهنگی و زبانی در تحلیل اوضاع ژیوپولیتیک منطقه حساب باز کنند. حکومت ایران با امیرخان متقی همدلی و همسخنی بیشتری دارد تا هر سیاستمدار فارسیزبانی که نتواند به تأمین منافع ایران در افغانستان کمک کند.
تحلیلگران ما به پیروی از جوزیف نای، تیوریسین امریکایی، به قدرت نرم اهمیت زیاد قایلاند و در تأکید بر اهمیت آن، راه مبالغه میپیمایند. واقعیتها نشان میدهد که قدرت نرم بدون قدرت سخت در هر لحظه امکان دارد که نقش و برندهگیاش را از دست دهد. زبان فارسی و نمادهای فرهنگی مشترک در صورتی میتوانند در تعامل ما با ایران کارساز باشند که در کنار آن، صاحب جغرافیا و نیروی نظامی برهمزننده معادله نیز باشیم. بدون حضور قدرتمند نظامی و سیاسی در داخل افغانستان، کوشش در جهت کسب رضایت دولت ایران به گدایی محبت شبیهتر از هر چیز دیگری است. فعلاً جغرافیا و قدرت خشن در دست طالبان است و به همین علت است که همه کشورهای جهانی و منطقهای عملاً با این گروه بهعنوان یک دولت برخورد میکنند.
وضعیت بهگونهای رقم خورد که در کشور جنگزده و بیثبات افغانستان، جوانان حوزه ضد طالب، برای سالهای متوالی مشغول مشق به اصطلاح دموکراسی شدند و با مفاهیم مدرنی از قبیل حقوق بشر، آزادی زن، آزادی بیان و عقیده، پلورالیسم سیاسی و فرهنگی و جامعه مدنی شب و روز خود را گذراندند، اما در آن سو، جوانان طرفدار طالب آموزش نظامی دیدند و جنگیدند و در طی سالها به تجربه نظامی خود افزودند و با فنون و مهارتهای محاربه آشنایی کامل یافتند. در چنین معادلهای، پیروزی از آن کیست؟ قطعاً پاسخ درست این است که پیروزی از آن شخصی است که از قدرت خشن برخوردار است. همین امر در روابط میان ملتها و دولتها نیز صادق است. ملتها و کشورهایی شاید پیروزی را به آغوش میکشند که در کنار قدرت نرم، قدرت سخت و خشن را نیز به دست آورد، وگرنه ممکن است هر لحظه قدرت نرم را نیز از کف دهد.
خلاصه سخن این است که محکومیت رفتارهای نژادپرستانه همسایهها یا ناهمسایهها در برابر مهاجران افغانستان، تا زمانی که خود بدتر از آن را در حق هموطنان راوا داریم، کارساز نیست. شیوه درست این است که به جای اعتراض به رفتارهای دیگران و انداختن بار ملامت به گردن عوامل بیرونی، از حوادث عبرت گرفته و به خود آییم و در رفتار خود تجدید نظر کنیم. اولین گام در جهت اصلاح وضع فلاکتبار موجود این است که به پای خود بایستیم و از کسی توقع کمک بیمزد و منت نداشته باشیم و این واقعیت تلخ را درک کنیم که مناسبات انسانی از ریشه مناسباتی ناعادلانه است و در آن، چیزی به نام رحم و مروت و انسانیت جایگاهی ندارد. یادمان باشد در جهانی که پول و سرمایه خدایی میکند و بر همه چیز سلطه دارد، سخن زدن از مشترکات فرهنگی و زبانی به جوکی بیمزه میمانند.
منبع: 8 صبح