کار کردن کودکان در کشورهای مختلف از مصداق های آشکار نقض حقوق بشر است. بر طبق آمارهای مختلف کودکان کار افغان بیش از 80 درصد از کل این کودکان را در ایران تشکیل می دهند. این معضل به طور فزاینده ای در بسیاری از کشورهای جهان نیز قابل مشاهده است. عوامل مختلفی می تواند به کار کودکان دامن بزند که فقر خانواده، اعتیاد در خانواده، برخی فرهنگهای غلط و گاهی نیز باندهای کار کودکان را می توان نام برد.
کودکان کار معمولا در معرض آسیب های جسمی، روحی، روانی و اجتماعی قرار دارند. از تحصیل محروم هستند و به نیازهای کودکی آنان توجهی نمی شود. همچنین خطرات زیادی آن ها را تهدید میکند.
80 درصد کودکان کار و خیابان از اتباع افغانستان و پاکستان هستند ( 3 دی 1399، خبرآنلاین)
80 درصد کودکان کار گلستان تبعه افغانستان هستند. ( 24 خرداد 1401، ایسنا)
۹۰ درصد کودکان کار کاشان، اهل افغانستان هستند. ( 15 اسفند 1401، باشگاه خبرنگاران جوان)
اینها فقط بخشی از تیتر خبرگزاریها و کانالهای مختلفی است که آمار کودکان کار را اینگونه اعلام میکنند. بدون در نظر گرفتن قصد و نیت واقعی آنان و شانتاژ اخبار مربوط به مهاجرین افغانستان در ایران، مسئلهی کار کودکان، عوامل ایجاد، انواع آن و آسیبها و پیامدهای آن در تمام دنیا از مسائل مورد توجه و مهمی است که آیندهی بسیاری از کودکان را تحت تاثیر قرار میدهد.
وضعیت مهاجرین افغانستانی در ایران و وضعیت نامتعادل آنان ابعاد گوناگونی دارد که متأسفانه در حد درخواست کارت بانکی و سیمکارت و … باقی ماندهاست. یکی از این ابعاد کودکان مهاجر و بهصورت مشخصتر کودکان کار مهاجر میباشد. اما آنچنان که باید مورد توجه قرار نگرفته است.
کار کودکان افغانستانی
کودکان بهعنوان یکی از ضعیفترین اقشار جامعه دربرابر هرگونه چالش و معضلی که در بطن جامعه رخ دهد، آسیبپذیری بیشتری دارند. کار کودک بهعنوان یک مسئلهی اجتماعی بهصورت مستقیم به کودکان مرتبط است و آنان را از اساسیترین حقوق خود محروم میکند و منشا آسیبها و خطرات جبرانناپذیری برای کودکان و اجتماع میشود. فقر، اعتیاد، پایین بودن سطح سواد، بیکاری، فقر فرهنگی، تعداد زیاد فرزندان، محکومیت به حبس والدین از جمله دلایلی است که کودکان را مجبور به کار میکند.
پیامدهای کار کودکان نیز در ابعاد و جنبههای مختلف نمایان میشود؛ صدمات جسمانی همچون بیماریهای پوستی، مسمومیت، بیماری عفونی، سوءتغذیه و … بهدلیل ناامن بودن محل کار، عدم رعایت استانداردهای بهداشتی و متناسب نبودن سن با نوع کار تا صدمات روحی همچون تعاملات نامتعارف، تحقیر، تجاوز، بلوغ زودرس و محرومیت از دوران کودکی. علاوه بر این با تمایل به سمت کار، کودکان از تحصیل عقب مانده و پیامدهای بیسوادی و … متوجه فرهنگ و جامعه هم خواهد شد.
مهاجرین افغانستانی در ایران پس از سالها سکونت و البته فراز و نشیبهای رفت و بازگشتی و همچنین تسلط دوبارهی طالبان بر کشور، همچنان ایران را بهعنوان مقصد ابتدایی و امن برای مهاجرت و فرار از شرایط افغانستان انتخاب میکنند. در این بین شرایط کار، اقامت و مدارک هویتی بستر آنچنان مناسبی را برای مهاجرین فراهم نکرده و باعث شده قشر گستردهای از آنان در فقر و زندگی کارگری و … گذران زندگی کنند. کودکان نیز در این بستر بهعنوان نانآوران کوچک و کمک دست پدر و مادر، نقشی پررنگ در اقتصاد خانواده دارند.
آمار کودکان کار افغانستانی به دلایل مختلفی همچون اقامت غیرقانونی بهصورت دقیق نه قابل دستیابی است و نه در سطح کلانی مورد پژوهش قرار گرفته است. اما آمارها در تحقیقات مختلف از تعداد بیشتر کودکان کار افغانستانی در خیابان حاکی است. طبق تحقیقات اولیهی محمدحسن کریمیان در کتاب زبالهگردی (1400ش) حدود 30 درصد جمعیت کارگران افغانستانی در گودهای زباله را نیز کودکان زیر 18 سال تشکیل میدهند. اغلب آنها بهصورت انفرادی و بدون خانوادهی هستهای (متشکل از پدر، مادر و فرزندان دیگر) به ایران مهاجرت میکنند که در نتیجهی آن مسئلهای مانند دوری از خانوداده و … موجب میشود که این کودکان علاوه بر سختی کار، فشارهای روانی بیشتری را تحمل کنند. تفاوتی در ساعت کاری آنان با بزرگسالان وجود ندارد و آنها حدود 12 ساعت در شبانهروز بهصورت مداوم کار میکنند.
در کتاب افغانستانیها در شهر تهران نیز بخشی از فصل هشتم به کودکان زبالهگرد افغانستانی میپردازد؛ علاءالدینی به نتایج تحقیق جمعیت امام علی در سال 96ش اشاره میکند. میانگین سنی این کودکان 12 سال است و بیشتر آنها از شهر مرزی هرات به تنهایی یا با خانواده به ایران آمدهاند و اغلب آنان برای شرکتهای خصوصی و پیمانکاران شهرداری کار میکنند. ساعت کاری زیاد، سنگینی گونیهای زباله و سکونت در شرایط نامناسب در گاراژهای جمعآوری و تفکیک زباله برای آنان فراتر از تحملشان است. کودکان کار در بخش پسماندنیز به گفتهی سمنهای فعال در تهران آنچنان مورد حمایت نیستند و وضعیت کاری و محل سکونت تعداد بسیاری از آنان، کار را برای تحت پوشش قراردادن آنها سخت میکند.
کودکان کار افغانستانی، علاوه بر دلیل ضعف اقتصادی، دربرهههای مختلفی با ممنوعیت ثبتنام مدارس به دلیل نداشتن کارت اقامت روبهرو شدهاند که خود موجب عدمتحصیل آنان شده و از اینرو به انواع مشاغلی که هیچ تناسبی با شرایط سنی و روحی آنان ندارد، میپردازند.
کار کودک؛ مهاجرین افغانستانی در وضعیتی بدتر
اضافه شدن ویژگی مهاجر، مهاجر غیرقانونی و افغانستانی بودن به کودک کار موجب قرار گرفتن کودکان کار مهاجر در وضعیتی به مراتب وخیمتر شده است.
نتایج بهدست آمده در پژوهش مقایسهی وضعیت کودکان کارگر ایرانی و افغان در استان کرمان بر پایهی چهار اصل پیماننامه حقوق کودک در سال 1390 نشان میدهد:
25.4 درصد کودکان کارگر زیر یازده سال افغانستانی هستند، این نسبت در میان کودکان ایرانی فقط ۸/۸ درصد است.
77.8 درصد کودکان کارگر افغانستانی هرگز به مدرسه نرفتهاند، این نسبت برای کودکان ایرانی 14.8 درصد است.
61 درصد کودکان کارگر افغانستانی کاملاً بیسوادند، این نسبت برای کودکان کارگر ایرانی 12.1 درصد است.
60.8 درصد کودکان کارگر افغانستانی دارای درآمد کمتر از دو هزار تومان در روز هستند، این نسبت برای کودکان ایرانی 31.8 درصد است.
نداشتن اوراق هویتی چه برای کودکان افغانستانی، چه کودکان بلوچ بدون شناسنامه به یکی از بزرگترین دلایل برای بیشتر آسیب دیدن تبدیل شده است. اقلیتی دیدهنشده و در معرض تحقیر و … که فاقد امنیت اجتماعی و اقتصادیاند و بهدنبال کار در خیابان و … بار سنگینتری را به دوش میکشند.
مهاجرین بهصورت کلی خود را در مقام فرودستانهتری از مردم کشور میزبان میدانند. پدیده کودکان خیابانی انعکاسی از شرایط زیست اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی اقشار تهیدست و آسیبپذیر حاشیهنشین است که به نوعی نمیتوانند خود را با شرایط موجود انطباق دهند. بنابراین میتوان اظهار داشت، از آنجا که این خانوادهها نمیتوانند از طریق وسایل مشروع مانند استخدام رسمی، استفاده از مزایای اجتماعی و غیره به اهداف مورد نظر خود دست یابند، مجبور به دستیابی به این اهداف از مسیرهای انحرافی هستند.
کار کودکان در خیابان میتواند یکی از این مسیرها باشد تا از این طریق خانوادههای آنان بتوانند به هدف تامین مخارج زندگی دست یابند. به عبارتی میتوان گفت کار برای کودکان این خانوادهها ضرورتی گریزناپذیر است.
در فکر اصلاح و بهبود شرایط
یکی دیگر از دلایلی که موجب وخامت در وضعیت کودکان کار افغانستانی است؛ قرار گرفتن در شرایط تضاد هویتی و بینفرهنگی است. به این معنا که آنها علاوه بر فشار ناشی از کار و سختی آن، باید با عوامل بیرونیتری همچون تحقیر و از دست دادن حمایت و سرمایهی اجتماعی مبارزه نمایند. برخی از پژوهشگران برای بهبود این شرایط و یا درمان پیامدهای این رخداد به دنبال راهحل گشتهاند؛ موزه، قصه و نمایش از جمله مواردی است که مورد بررسی و تحقیق قرار گرفتهاست. حال آنکه برای کودکان کاری که از امکاناتی همچون مدرسه و بهزیستی و … محروماند، هر یک از این راهکارها امری بعید و تنها در همین پژوهشهای مورد و آزمایشی قابل مشاهده است.
حمایت حقوقی از کودکان
سه سند اصلی بینالمللی حقوق بشر و کار یعنی کنوانسیون حقوق کودک، کنوانسیون حداقل سن پذیرش استخدام مربوط به سازمان جهانی کار و کنوانسیون جهانی بدترین اشکال کار کودک مربوط به سازمان جهانی کار، مرزهای قانونی کار کودکان را تعیین کرده و زمینهی اقدامات ملی و بینالمللی مورد نیاز برای پایان دادن به این پدیده را فراهم ساختهاند. کار کودک دربرگیرندهی کارهایی است که کودکان برای انجام آن بسیار کوچک هستند، یعنی کمتر از حداقل سن کار (که بهطور معمول 15 سال است) کشورهای در حال توسعه ممکن است آن را 14 سال تعیین کنند. (و حداقل سن 13 سال برای کارهای سبکی که با تحصیل کودکان دارای تداخل نیست.)
در کنوانسیون حقوق کودک که کشور ایران هم آن را پذیرفته، ذیل مواد 22و 32 از لزوم منع استثمار کودکان به کار و از طرفی حقوق برابر و انسانی کودکان پناهنده نام برده است. مشکل بهروز نبودن قوانین درمورد اتباع خارجی، مهاجرین و پناهندگان در ایران بهصورت کلی مشهود است اما غفلتی که درمورد کودکان کار و عدمتوجه به وضعیت و سرنوشت آنان شده از بزرگترین خلاهای موجود است. باوجودی که کار کودک و کودکان کار مسئلهای نوظهور نیست و درحال گسترش نیز هست.
خبرگزاریهای ایران درحالی از حضور 80 درصدی کودکان کار و خیابان افغانستانی گزارش میدهند که هیچ سیاستگذاریای در این خصوص برای آینده در دستور کار قرار نگرفته است. جالب آنکه طرح دردست تصویب سازمان ملی مهاجرت نیز هیچ ماده و تبصرهای از خود را به کودکان کار اختصاص نداده است. در قوانین داخلی که تا به امروز تصویب شده بند ر ماده 3 قانون حمایت از اطفال 1399ش کودکان پناهنده، مهاجر، آواره و بدون تابعیت را تحت پوشش حمایت قانونی معرفی میکند. در بند ت ماده 6 هم سازمان بهزیستی مکلف به شناسایی اطفال و نوجوانان فاقد اسناد سجلی یا هویتی اعم از اتباع ایرانی و غیرایرانی و معرفی آنان حسب مورد به نهادهای حمایتی، آموزشی، درمانی یا قضائی جهت اقدامات حمایتی مکلف میشود.
همچنین در راستای مبارزه با قاچاق کودکان، ماده ۱۲ لایحه برای مبارزه با قاچاق اطفال و نوجوان نیز تدابیری را اندیشیده است: هر کس مرتکب قاچاق اطفال و نوجوان شود به مجازات حبس درجه سه قانون مجازات اسلامی محکوم میشود. حکم مجازات مندرج در این ماده بر حکم مجازات قسمت اخیر تبصره ۱ ماده ۳ قانون مبارزه با قاچاق انسان مصوب ۲۸ تیر ۱۳۸۳ حاکم است. نبود قوانین یکدست و رویه مشخص درمورد چگونگی رفتار با مسئلهی کار کودکان افغانستانی زمینه را برای افزایش و آثار و نتایج بعدی فراهم میکند.
تفاوتها در کودکان ایرانی و افغانی
در پژوهشهایی که کودکان کار بهصورت کلی مورد بررسی قرار گرفتهاند، بخشی از آمار را کودکان کار افغانستانی به خود اختصاص دادهاند. در این بخش به برخی از تفاوتهایی که بین کودکان کار افغانی و ایرانی در این مقالات اشاره شده میپردازیم.
بازگشت به خانه: پایگاه اقتصادی- اجتماعی نامناسب و همچنین جمعیت بالای خانوادههای افغانستانی در به خیابان کشیده شدن این کودکان موثر است. با این وجود این کودکان همگی خانواده داشته و شب را به خانه باز میگردند.
فرهنگ افغان: یکی از مقولات مهمی که زمینهساز ورود کودکان به این عرصه میگردد، فرهنگ افغان میباشد. در واقع در فرهنگ افغان نگاه مثبتی به کارکردن حتی از سنین کودکی وجود دارد.
کم بودن ناهنجاریها: در خانوادههای افغانی بهدلیل چارچوببندیهای محکمتری که وجود دارد کودکان کمتر به سمت ناهنجاری و یا بزهکاریهایی همچون تکدیگری و … میروند.
باقی نماندن در شرایط کودکی: کودکان افغانستانی بعد از مدتی به آیندهنگری توجه و جنبه حرفهآموزی کار را مدنظر قرار میدهند.
انگار لال شده بودم؛ زیرپوست شهر
کتاب انگار لال شده بودم، حاصل پایاننامهی کارشناسی ارشد سپیده سالاروند است. البته با نگاهی روایتمحور و مردم نگارانه که نقطه قوتی است نسبت به دیگر پایان نامههایی که کتاب شدهاند. سالاروند در این پژوهش بر دو میدان اصلی «خانه کودک ناصر خسرو» و «گود زباله سعید» متمرکز است. خانه کودک ناصر خسرو بخشی از برنامههای حمایت از کودکان است که در سه بخش آموزش، مددکاری و بهداشت فعالیت میکند. اطلاعاتی که در این فصل از کودکان کار افغانستانی در اختیار مخاطب قرار داده میشود بیش از یک آمار یا بخشی از زندگی این کودکان است.
سنوسال بچهها، محل زندگی و ساعت کاریشان، میزان ارتباط گرفتنشان با کتب درسی، مبدا و مسیر مهاجرتشان به ایران و نحوه زندگی در ایران سطحیترین اطلاعاتی است که میشود با خواندن خط به خط کتاب دریافت کنید. تنها همین جمله از صفحهی 55 کتاب زنگ خطری است بر روند بکارگیری کودکان: «پیش از اینکه بچهها به تهران برسند کارشان تضمین شده و مشخص است»
میدان دوم گود زباله است؛ جایی که مهاجران افغانستانی، بهخصوص کودکان بیشتری در آن مشغول به کار هستند. زندگی در گود (تَل) زباله به تنها آشغالجمعکنی یا همان لغت شیکشدهی زبالهگردی خلاصه نمیشود و هرکدام از کودکان با توجه به سن، جنسیت و قدرت جسمانیشان به کاری در سطح شهر و گود مشغولاند، بدون اینکه اسم و رسم مشخصی داشته باشند یا از خود به جای گذاشته باشند. عوض کردن اسمهایشان برای لو نرفتن هویت واقعی یا از ابتدا نداشتن اوراق هویتی، گاه پیامدهایی جبرانناشدنی درپی دارد.
«این بچهها هرچقدر هم در تهران زندگی کنند غریبهاند انگار. فارسی حرف میزنند و چهرهشان شبیه با ماست اما جامعه نمیپذیردشان. ایران برایشان خلاصه میشود به چند کوچهای که در آن کار میکنند و آدمهایی که به واسطهی کار با آنها در تماسند. کسانی که برای نامشان اهمیتی قائل نیستند. افراد با دریافت یک اسم تلویحـأ عضویت در جامعه را میپذیرند و به قوانین و رسوم جامعه عمل میکنند. این کودکان نامی دارند و عضوی از جامعهای هستند بسیار شبیه به جامعهی ما. اما ما به راحتی نامشان را میگیریم. نامی که تنها سرمایهشان است، تنها چیزی که با خودشان به این سوی مرز آوردهاند. جامعهای که نمیتواند نامهایی از فرهنگهای دیگر (فرودستتر) را بپذیرد با خود این کودکان چه خواهد کرد؟»
بنابراین همانطور که پیشتر اشاره شد، کودک کار افغانستانی فقط با مسئلهی کار کودک و آثار و پیامدهای آن درگیر نیست و با چیزی فراتر از آن یعنی ترکیب کودک+کار+مهاجرت مواجه هستیم.
فصلهای بعدی کتاب هم به فراخور موضوع نکات مهمی را در مورد این قشر از کودکان گوشزد میکند. اینکه میشود فوتبال زبان مشترک باشد اما در همان میدان هم طبقهای فرودست (بچههای کار ایرانی) خود را فرادست دیگرانی (کودکان کار افغانستانی) از همان طبقه بداند. اینکه سیاست پدر و مادر ندارد و به تبع همین موضوع کودک و غیرکودک نمیشناسد. کودک قربانی سیاست پذیرش یا عدم پذیرش مهاجرین میشود، کودک قربانی منع تحصیل میشود، کودک قربانی «ردمرز» میشود و درنهایت قربانی هویتی که درماندگی عصارهی آن است.
در فصل بهزیستی از وضعیت بعد از دستگیری (هرچند استفاده از این اصطلاح برای کودکان درست نیست؛ اما با توجه به نگاه جرممحور قوانین و نهادهای نظارتی همچون نیروی انتظامی لغتی جز دستگیری به ذهن نمیرسد.) کودکان کار افغانستانی و اضافه شدن جرم دیگری به نام ورود و اقامت غیرقانونی در ایران میگوید و کودکانی که اگر شانس نیاورند، بدون اطلاع و خبر به دیگران به کشور افغانستان بازگردانده میشوند. کودکان در کلاس درس یادگرفتن شماره 110 را بیمعنا پنداشته و آن را در خطری برای اخراج از کشور میدانند.
نقطه قوت این کتاب ترکیب تجربهی خود نویسنده، روایتهای اول شخص بچهها و تشریح قوانین و وظایف نهادهای ذیربط است. واقعی و عینی بودن کتاب شبیه به یک گزارش خبری صرف نیست و مستندی است روایتمحور. جستار آخر کتاب به کلیپی که از یک کودک افغانستانی منتشر شده بود میپردازد. کودکی که در پاسخ به سوال «آرزوت چیه؟!» حتی معنای آرزو را نمیداند.
میرخان حالا در همان گود زباله است و سالاروند به همین بهانه از نگاه فرادستانهی دیگران به کودکان کار میگوید؛ آنجا که آدمها تلاش میکنند آرزوی دوچرخه، دکتر و مهندس شدن و … را به کودکان تحمیل کنند. درحالیکه حتی اگر میرخانها و نعیمها بدانند آرزو چیست و آرزویی هم داشته باشد آیا تغییری در شرایط و شغل کنونیشان ایجاد میشود؟ آرزوهایی در دلهاشان جای میدهیم، آن را برآورده میکنیم و خیال میکنیم نجاتدهندهی زندگی و آیندهی آنهاییم. سالاروند همچنین در پایان به پیشینهی پژوهش و مطالعات پیشین پرداخته که با با توجه به سال انتشار کتاب (1398ش) تفاوت چندانی در کیفیت و کمیت آنها مشاهده نمیشود.
به صورت کلی کتاب انگار لال شده بودم تصویر جامعی از کودکان کار افغانستانی، مسائل و چالشهای موجود ارائه میکند و منبع مناسبی برای یافتن سرنخهای پژوهشهای آینده است. همچنین مستند «گود» به کارگردانی سپیده سالاروند و آیدین حلالزاده و تهیهکنندگی بهمن کیارستمی براساس همین کتاب و پژوهش اکران شد.
گزارشهای خبری-تحلیلی
یکی از معدود خبرگزاریهایی که به کارکردن خبر آمار 80 درصدی کودکان کار افغانستانی اکتفا نکرده و گزارشهای نسبتا خوبی تهیه کردهاست روزنامهی شرق است. «کودکان مهاجر قربانیان خشونت، مهر 1401» و «این بار سنگین است، مهر 1401» دو عنوان گزارشی است که در این مورد کار شده است.
در «کودکان مهاجر قربانیان خشونت» به خشونت ساختاری علیه کودکان مهاجر پرداخته و به این نکته اشاره دارد که کودکان مهاجر امکان برابری تحصیل در مدارس ندارند، قادر به تامین نیازهای اولیهاش نیست و از حق قانونی برای اخذ تابعیت ایرانی محروم و در معرض سوءرفتار نهادهای دولتی است.
تهیهکنندگان گزارش در «این بار سنگین است» به حقیقت گمشده میان تیترهای خبری ایران و منطقه میرسند و گشتی میان کودکان بازار تهران میزنند. گزارش که برشی از زندگی روزمره کودکان افغان در تهران است. کودکانی که بعد از حضور طالبان، قانونی و غیرقانونی به ایران آمدند و در اینجا کار یا زندگی میکنند.
نجیب 13 ساله یکی از همین کودکانی است که از یک روز تا شبش را تعریف میکند: «معمولا ساعت 10 صبح کارم را شروع میکنم و تا زمانی که بازار تعطیل میشود هم کار میکنم. من داخل یک انباری که نزدیک بازار است، میخوابم. من و چند تا بچه دیگر به آنجا میرویم. جای خواب داخل انبار خیلی ارزان است.
ماهی صد هزار تومان میدهم. البته بعضی شبها هم نگهبانی میدهم. داخل انبار هم روی بار میخوابیم. جای خوبی نیست و خیلی راحت هم نیستیم اما چون پول کمی میدهیم، برایمان خوب است. یکسری هم هستند که با قوم و خویششان اتاق اجاره کردهاند. در کل زندگی تنهایی توی تهران سخت است. با اینکه همولایتیهایمان اینجا کار میکنند اما بازهم سخت است».
زندگی کارگری در افغانستان، مسیر قاچاقی، باربری، زبالهگردی و … خط تکراری قصهی تعداد بسیاری از این بچهها است. آنهایی که مدرسه و سواد و بیمعنا جلوه میکند و آینده برایشان فقط در همین خیابانها خلاصه میشود. درنهایت هم با تخمین اوضاع از افزایش تعداد کودکان افغانستانی که در دوسال اخیر به ایران آمدهاند خبر میدهند. اینکه پدیدهی شوم افغانیکشی دیگر سنوسال نمیشناسد و خیلی از این کودکان فقط بهعنوان نیروی کار ارزان از مرزها گذر میکنند و در کارگاههای ساختمانی و زمینهای کشاورزی، فروشگاهها و مغازهها مشغول میشوند.
کانون یاریگران شریف هم گزارشی با عنوان «کودکان مهاجر، قربانیان یک چرخهی منحوس، 1399ش» منتشر کرده است؛ پیمان حقیقتطلب در این یادداشت به طرحهای ضربتی جمعآوری کودکان کار و خیابانی، اجرایی نشدن قوانین حمایتی از کودکان کار و وابستگی این حمایتها به تابعیت فرد اشاره کرده و حواله کردن کودکان کار به نهادهای امنیتیای همچون اداره امور اتباع و مهاجرین را آغازی بر چرخهی اخراج، رد مرز، افغانیکشی، قاچاق کودکان و نوجوانان و بهرهکشی و استثمار دوبارهی آنان توسط کارفرمایان میداند.
جمعبندی
مهاجرت اجباری و بحران مربوط به اقتصادهاى معیشتى و رويارویی با فقر، خانوادهها و کودکان افغانستانی را مجبور میکند تا براى بقای خود به هر فعالیتی روى آورند. کودکان کار افغانستانی، نهتنها همچون دیگر کودکان کار، در معرض خشونت اقتصادی در جامعه هستند، تعلق داشتن به هويت افغانی و مهاجر بودن نیز سبب رشد خشونت و مضاعف شدن آن علیه کودکان میگردد.
از آنجا که کودکان سرمایههای ارزشمند هر جامعهای هستند، پیامدهای منفی این خشونت در زندگی کودکان کار، آینده و جامعه افغانستان و ایران، امری جبرانناشدنی است. کودکان افغانستانی اقلیتی هستند که در این سالها بارها در رسانهها و خبرگزاریهای ایران بهعنوان جمعیت عمدهی کودکان کار و خیابانی معرفی شدهاند؛ درحالیکه هیچ شکلی از حمایت قانونی و نهادی توسط سازمانهای ذیربط مشاهده نشده است.
بهعلاوه جمعآوری آمار معتبر، پژوهش و تحقیق در رابطه با این کودکان مورد غفلت واقع شده است. با اینوجود حمایت از این کودکان، پژوهش در مورد کار و زندگی آنان به همان اندازه مهم است و جای کار دارد که حساس و حیاتی است. بنابراین از انجام اقدامات حمایتی بدون فکر و دقت باید جلوگیری شود.
همه آنها را برگردانید به کشورشان تحویل سازمان ملل بدهید به سفارت هایشان اطلاع دهید
اینها بزرگ میشوند و روی شانه ما خواهند ماند
مجلس ایران چه میکند..پدر مادرهای اینها را پیدا کرده باهم اخراج اینها گروهی کار میکنند دختر و پسر و مادر و پدر گاهی ده نفره..واقعا کشورما بی در و دروازه است کدام ایرانی ده نفری کار میکند در خرابه ها میخوابد و پول جمع میکند..آقا اینها مضر هستند
اخراج کنیدنگران نباشید پول دارند که کار و خانه داشته باشند در روستاهای کشور خود