🔵 استاد خلیلالله خلیلی، ادیب، سیاستمدار و دیپلمات اهل افغانستان پس از رویدادهای خونین و جنگ داخلی افغانستان در پی کودتای هفتم اردیبهشت ۱۳۵۷ علیه داوودخان اولین رئیسجمهور افغانستان که با کمک شوروی انجام شده بود، از افغانستان مهاجرت کرد و سرانجام مقیم پاکستان شد.
او در بهار ۱۳۶۶ در اسلامآباد درگذشت.
پیش از درگذشتش، یکبار در پاسخ درخواست برخی هموطنان برای سرودن شعری به مناسبت نوروز شعری را با عنوان “گویید به نوروز که امسال نیاید” سرود.
چرا که در آن سال درگیریهای خونینی بین مردم، مجاهدان و نیز نیروهای روسی رخ داده و خونهای بیگناه بسیاری ریخته شد.
🔵 از این رو استاد خلیلی شعر زیر را سرود:
گویيد به نوروز كه امسال نیاید
در كشور خونینكفنان ره نگشاید
بلبل به چمن نغمهی شادی نسراید
ماتمزدگان را لبِ پُر خنده نشاید
خون میدمد از خاك شهیدان وطن وای
ای وای وطن وای
گلگونكفنان را چه بهار و چه زمستان
خونینجگران را چه بیابان، چه گلستان
در كشور آتشزده، در خانهی ویران
كس نیست زند بوسه به رخسارِ یتیمان
كس نیست كه دوزد به تنِ مُرده كفن، وای
ای وای وطن وای
از سینهی هر سنگِ تو خون میدمد امروز
از خاك تو مستی و جنون میدمد امروز
آن لاله چه دیده كه نگون میدمد امروز؟
وان سبزه چرا زرد و زبون میدمد امروز؟
سرخ است به خون پا و سرِ سرو و سمن وای
ای وای وطن وای
ای برهنهپا، سروِ سرافراز تویی تو
سردار و سزاوار به هر ناز تویی تو
دشمنشكن و فاتح و سرباز تویی تو
فرماندهی این خاك، زِ آغاز، تویی تو
غیر از تو كسی نیست درین مرزِ كهن وای
ای واي وطن وای
بشتاب كه در بازوی تو فرِ خداییست
در گردش چشمانٍ تو انوارِ الهیست
آیینِ تو فرماندهی و قلعه گشاییست
شمشیرِ تو روشنگرِ اسرارِ سماییست
تاریخ تو ثبت است به هر كوه و دمن وای
ای وای وطن وای
جز لالهی خونبار كه روید ز زمینت
كس نیست نهد گوش به فریادِ حزینت
جز نام خدا، نیست دگر نقشِ نگینت
تاریخ زند بوسهی عزت به جبینت
ای كارِ تو زینت دهِ اعصار و زِمن وای
ای وای وطن وای
قرآنِ خدا را به ته پاشنه سودند
با داسِ جفا كِشتِ امیدِ تو درودند
آمیخته با زهر، فضای تو نمودند
آثارِ گرانقدر تو را جمله ربودند
بر پا و سرِ شیر ببستند رسن وای
ای وای وطن وای
نِی تاج به كار آیدت امروز نه اورنگ
نِی صاحبِ سرمایه كه با سودِ گرانسنگ
خون دلِ تو خورده به صد حیله و نیرنگ
كس نیست كه پیروز شود جز تو در این جنگ
ای بازوی رزمندهی زنجیرشكن وای
ای وای وطن وای