جمعه 2 قوس 1403 برابر با Friday, 22 November , 2024
جستجو
Close this search box.

افغان ها برای رسیدن به آمریکا از مسیر پر خطر جنگل و یازده کشور عبور می کنند

به گزارش خبرگزاری مهاجر به نقل از بی بی سی؛ افغان هایی که قصد مهاجرت به آمریکا را دارند مجبورند از جنگل پر خطر پاناما و یازده کشور دیگر عبور کنند . عبدالله یکی از این افراد است که همراه با همسر و نوزاد دو ماهه خود زمانی که می‌خواست برای اولین شب در جنگل‌ پاناما در محیط باز بخوابد، دور چادرشان ماده ای مانند شربت را پخش کرد. چون شنیده بود که این دارو برای دور کردن مار به کار می رود.

پاناما کشور پنجم از دوازده کشور در مسیر راه شان بود که ‌آن‌ها به همراه دوازده تن از افغان‌‎ها باید آن را می پیمودند تا در سفر پرخطر و طولانی شان بتوانند از برزیل به ایالات متحده آمریکا و کانادا برسند.

عبدالله (نام مستعار) پس از سقوط نظام قبلی افغانستان به دست طالبان، راهی برزیل شد. برزیل یکی از کشورهایی بود که ویزای بشردوستانه به افغان‌ها صادر می‌کرد.

تعداد افغان‌ها در برزیل کم بود و وقتی دوستان عبدالله تصمیم گرفتند به آمریکا بروند، برای او دشوار بود که بدون هم‌وطن در آن‌جا بماند. از این‌رو با آن‌ها همراه شد. نقشه نشان می‌داد که برای رسیدن به مقصد باید از یازده کشور بگذرند.
آن‌ها از برزیل وارد بولیوی شدند. قاچاقچی به همه گفت که بایستند و عکس‌شان را گرفت. این عکس در اختیار شبکه‌ای از افراد یک گروه قاچاق انسان‌ قرار گرفت. از برزیل تا قبل از جنگل‌های پاناما. یعنی در کشورهای برزیل، بولیوی، پرو، اکوادور و کلمبیا افراد این شبکه قاچاق با سر دادن عکس‌ها با این گروه از افغان‌ها آن‌ها را تحویل می‌گرفتند تا از شهری به شهر دیگر و از کشوری به کشور دیگر قاچاقی عبورشان دهند.

قاچاقبر/قاچاقچی و فرد اصلی شبکه که گروه عبدالله را انتقال می‌‎داد، زنی به اسم «ماریا» بود و قاچاقچی‌ها با تلفن با او در تماس بودند. با افراد قاچاقبر که روبه رو می‌شدیم موبایل خود را می‌کشیدند و عکس را سر می‌دادند تا مطمئن شوند که نفرهای فلان خانم هستیم. چند جای عکس‌های ما پیش افراد قاچاقبر بود. سوار یک تاکسی که می‌شدیم، ما را در یک محل نزدیک خیابان پایین می‌کرد و بعد یک تاکسی دیگه می‌آمد و هیچ چیزی نمی‌گفت و ما را سوار می‌کرد. عکس را نشان می‌داد و می‌گفت که به من گفته شده که شما را ببرم.»

مهم‌ترین موضوع این بود که گیر پلیس نیافتند. در مواردی هم که با پلیس برخورد کردند، پول دادند. این تجربه تلخ شماری از افغان‌هاست که به پلیس کشورشان، پلیس کشورهای منطقه و پلیس کشورهایی که دست‌کم ۱۴هزار کیلومتر با افغانستان فاصله دارد، هم مجبور شدند رشوت بدهند.

عبدالله تعریف می‌کند: «زمانی که از بولیوی طرف پرو می رفتیم، مردم بولیوی شبیه هزاره‌ها هستند، کسی متوجه نمی‌شد که کی هستیم. اما یک رفیق آفریقایی داشتیم که متوجه او شدند. وقتی می‌خواستیم سوار اتوبوس شویم. از آن آفریقایی اسناد و مدارک خواستند که نداشت. گفتند چند نفر هستید؟ جواب دادیم ۱۲ نفریم. همه را پایین کردند. کنار خیابان نشستیم. زن‌ها را جدا کردند. گفتند زن‌ها نه، بقیه نفری ۲۰ دالر/دلار بدهید. گفتیم که نداریم. باز گفتند نفری ده دلار بدهید. هفتاد دلار دادیم. تقریبا شش پلیس بودند.»

قبل‌تر در بولیوی این گروه از افغان‌ها با شرایط سیاسی بحرانی این کشور روبه‌رو شده بودند. «در بولیوی هرج و مرج بود. نابسامانی خیلی زیاد بود. راننده را هم که می‌گفتیم با سرعت برو، می‌گفت پول بدهید که تندتر بروم. اگر می‌گفتیم که نیاز به دستشویی داریم، می گفت پول بدهید تا توقف کنم.»

بخشی از مسیر که مشکلات در آن‌جا بیشتر شد، جنگل‌های پاناما بود. قبل از ورود به پاناما و جنگل پاناما، در یک کمپ ساکن شدند و از آن‌جا یک راه‌بلد/ قاچاقبر را کرایه کردند. در آن کمپ حدود ۵۰۰ نفر از کشورهای متفاوت جمع شده بودند. هر قاچاقچی اعضای گروه خود را با یک دستبند رنگی مشخص کرده بود. رنگ دسبتند عبدالله و همراهانش نارنجی بود. راه‌بلد گفته بود که «هر کسی که دستبند داشته باشد در جنگل اگر با دزدی یا افراد مافیا رو به رو شود به او کاری ندارند. اما اگر گیر دزد بیافتد و ببینند که هیچ دستبندی ندارد پولش را می گیرند.»

عبدالله و گروهش در جنگل پاناما پنج روز پیاده‌روی کردند. جنگلی که بیشتر اوقات بارانی است و این موضوع پیاده‌روی را کندتر می‌کند. به گفته عبدالله جنگل در امتداد دریاست.

«هر طرف که مسیر آب می‌رفت باید می‌رفتی. در مسیر در هر ۵۰۰ متر یک پلاستیک آبی به درختی چسپانده شده تا نشانی راه باشد؛ پلاستیک‌های بزرگ شبیه پلاستیک زباله.»

عبدالله می‌گوید: «ترس از دزد و پلیس بود. کوشش این بود که گروه گروه حرکت کنیم. تنهایی حرکت نکنیم. هیچ کس اطلاعی از راه نداشتند. حتی پشت آب چشمه هم که می‌گشتیم چند مرد یک جای می‌رفتیم.»

برای خوابیدن یک زمین هموار پیدا می‌کردند و خیمه می زدند. شب اول که نابلد بودند، یک قسمت از زمین دریا که آب آن عقب رفته بود را برای استراحت شبانه انتخاب کردند و خیمه زدند. اما نزدیک صبح باران شدید بارید و تا آن‌ها متوجه شوند، آب بالا آمد و برخی از وسایل‌شان زیر آب ماند و خودشان به مکان بالاتری رفتند.

آن‌ها هر سه چهار ساعت یک بار و به مدت ده دقیقه توقف می‌کردند. به گفته عبدالله: «بعضی‌ عقب می‌افتادند. برخی مریض بودند. آب و نان نداشتند. یک دانشجوی نپالی و دختر هندی از رفقای‌شان عقب مانده بودند. می‌گفت که سه روز شده که غذا نخورده. به همین خاطر از دوستانم عقب ماندم. به او کمی غذا دادیم.»

در مسیر راه به اتباع کشورهای متفاوتی از جمله پاکستان، هند، سریلانکا، هاییتی، نپال، ونزوئلا و برخی کشورهای آفریقایی روبه‌رو شدند.

پیاده‌روی چند روزه در جنگل خیلی برای آن‌ها خسته‌کننده شده بود. «هر چه می‌رفتیم به پایان جنگل نمی‌رسیدیم. فقط جنگل بود و جنگل. حتی راه‌بلد هم نمی‌دانست که کی به انتهای مسیر می‌رسیم. فقط حرکت می‌کردیم. خیلی از زنان وقتی با هم یک جای می‌شدند گریه می‌کردند. از بس راه می‌رفتند و هیچ معلوم نبود که چه وقت می‌رسند.» پاهای‌شان آماسیده و باد کرده بود. ناخن‌های انگشتان پاهای برخی از آن‌ها افتاده بود.

یکی از اعضای گروهی که عبدالله بخشی از آن بود، گم شد. صبح روز آخر پیاده‌روی در جنگل این رفیق عبدالله که به شدت بیمار شده بود، تصمیم گرفت که با مجردها حرکت کند تا به کمپ اصلی برسد و بتواند استراحت کند و درمان شود. او یک دختر دو ساله و یک پسر سه ماهه داشت. به دلیل اینکه بیمار بود، نوزاد سه ماهه را خودش بغل گرفته بود و دختر دو ساله‌اش در بغل همسرش بود.

رفیق عبدالله از او خواست که خانم و دخترش با آن‌ها بیاید تا او بتواند با گروه مجردها با سرعت تندتری حرکت کند. او سپس از گروه جدا شد. شب وقتی پس از پنج روز پیاده‌روی گروه عبدالله به مقصد و کمپ مورد نظر رسیدند، دیدند که از رفیق عبدالله خبری نیست. با آن‌که با گروه مجردها حرکت کرده بود، اما نرسیده بود.

«ساعت شش صبح همدیگر را ترک کردیم. ساعت شش به کمپ رسیدیم. نوزاد سه ماهه از شش صبح تا پنج بعد از ظهر شیر نخورده بود. وقتی ما به کمپ رسیدیم و خانمش دید که هنوز شوهرش به کمپ نرسیده خیلی نگران شد. خیلی گریه می‌کرد.»
فردای آن‌روز ساعت دوازده یک گروه از اتباع ونزوئلا و دومینیکن به کمپ رسیدند. در بین آن‌ها رفیق عبدالله نبود، اما نوزاد سه ماهه‌اش در بغل یک ونزوئلایی بود.

پلیس‌ها نوزاد را به مادرش که خیلی بی‌قراری می‌کرد، تحویل دادند و سپس یک گشت از نیروهای پلیس برای پیدا کردن رفیق عبدالله عازم شدند. او را وقتی که یافتند تقریبا بیهوش افتاده بود. انتقالش دادند و دو سه روزی مداوایش کردند. حالا او در ویرجینیای آمریکاست.

رفیق عبدالله بعدها تعریف کرده بود که در داخل جنگل احساس کرد که حالش خیلی خراب شده و احتمال اینکه زنده بماند کم است. به همان ونزوئلایی می‌گوید که من حالم خیلی خراب است و شاید زنده نمانم. نوزاد من را ببر به کمپ برسان. شاید دوستان من و افغان‌ها آن‌جا باشند و نوزاد را تحویل بگیرند.»

همین‌طور شد اما او زنده ماند. پس از جنگل پاناما پنج کشور دیگر پیش روی گروه عبدالله بود. این کشورها را هم با قاچاقچی‌ها طی کردند. برای ورود به آمریکا از مکزیک باید «دیوار ترامپ» را پشت سر می‌گذاشتند. دیواری که دونالد ترامپ، رئیس جمهوری پیشین آمریکا برای ممانعت از ورود مهاجران و پناهندگان ساخته بود.

عبدالله می‌گوید: «نزدیک مرز آمریکا به تیجوانا رسیدیم. حدود ده الی پانزده دقیقه با دیوار آمریکا فاصله دارد. خودسرانه نمی‌شد از دیوار عبور کرد. قاچاقچی ما یک مکزیکی به نام چارلی بود. به او پیام دادیم. یک آدرس نزدیک خانه‌اش را به ما فرستاد. رفتیم. همه را داخل موتر/ماشین با شیشه‌های سیاه سوار کرد. به خانه‌اش برد. غذا خوردیم. نفری ۱۷۰ دلار از ما گرفت. ما را به منطقه‌ای به اسم مکزیکالی برد. یک کوه را نشان داد و گفت روبه‌رو به سمت کوه ۲۰ دقیقه پیاده بروید. آن‌جا دیوار ختم می‌شود. حدود چهل دقیقه پیاده‌روی کردیم. تقریبا ساعت ۱۲ نیمه‌شب به انتهای دیوار رسیدیم. دور زدیم و وارد خاک امریکا شدیم. حدود پنج دقیقه‌ای داخل خاک آمریکا شده بودیم که خودروهای پلیس امریکا آمد. می‌دانستند ما کی هستیم. ما را به یک کمپ انتقال دادند.»

عبدالله و گروهش در مجموع تمام راه را با تاکسی، اتوبوس، موترسیکلت، کشتی و پیاده پشت سر گذاشتند؛ سفر از یازده و دوازده کشور در مدت چهل و چند روز سفر آسانی نیست. یکی از همراهان او از آمریکا هم عبور کرد و به کانادا رفت.

عبدالله می‌گوید در پیش گرفتن این سفر را به هیچ کسی توصیه نمی‌کنم. «خطر مرگ وجود دارد. یک روز دیگر اگر پیاده‌روی در جنگل پاناما ادامه می‌یافت، همان رفیق مریضم صد در صد از بین می‌رفت.»

لینک کوتاه: https://mohajer.news/?p=3479
Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp
Email
0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آخرین مطالب
آخرین دیدگاه ها
پر بازدیدترین ها
0
دیدگاه شما ارزشمند است، لطفا نظر دهید.x