جمعه 31 حمل 1403 برابر با Friday, 19 April , 2024
جستجو
Close this search box.

اما نمی دانی چه شبهایی سحر کردیم، کابل جان
زان روز یا آن شب که بی- از تو سفر کردیم کابل جان

زان روز یا آن شب- خدا هم درد ما را نه نمی داند
چه چشم هایی که خدا داند که تر کردیم کابل جان

تا چشم واکردیم غربت بود و غربت بود و مثل ریگ
در، در، که بسته، بسته خود را در به در کردیم کابل جان

نه آسمان و نه زمین، نه پنجره، نه فکر… از ما نیست
سهراب ها را با تفاوت ها ز بر کردیم، کابل جان

“عشرت سرای کابل و دامان کهسارش” چه شوقی داشت
بی دامن و بی عشرتت هرچند سر کردیم کابل جان

از خود نمی گویی، چه می گویی، بگو از باد و خاکستر
از باد و خاکستر مگر ما بیشتر کردیم کابل جان؟

کرد و نکردیما که ما با تو، یا تو با ما؟ نمی دانم
آنقدرها مَردیم، می گوییم اگر کردیم کابل جان

بی آنکه یکدم مهربان باشند با هم پلکهای ما
اما نمی دانی چه شبهایی سحر کردیم کابل جان

دکتر سید علی موسوی مشکات

لینک کوتاه: https://mohajer.news/?p=3047
Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp
Email
4 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آخرین مطالب
آخرین دیدگاه ها
پر بازدیدترین ها
0
دیدگاه شما ارزشمند است، لطفا نظر دهید.x